loading...
DGHDTH
DGHFDG بازدید : 124 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

صرف نظر از علت غيبت امام عصر (ع) به يک اعتبار، ريشه تمام گرفتاريهاي مردم در دوران غيبت به عدم دسترسي به امام معصوم (ع) بر مي گردد. لذا مهمترين وظيفه اين منتظران دعا براي فرج امام زمان (ع) است چون با ظهور آن حضرت مشکلات برطرف شده و موانع موجود بر سر راه تکامل انسانها تا حدود زيادي برطرف خواهد شد. گرفتاريهاي دوره غيبت و برکات حکومت حضرت مهدي (عج) در دعاي افتتاح وارد شده است:

اللهم انا نشکوا اليک فقد نبينا صلواتک عليه و آله و غيبه ولينا و کثره عدونا... پروردگارا به تو شکايت مي کنيم و از نبود پيامبرمان و از غيبت ولي مان و از فزوني دشمنانمان، از کمي نفرات پيروان اهل بيت (ع) و سختي هاي فتنه ها و هجوم حوادث بر عليه ما...

و در بخشهاي قبلي اين دعا آرزوي حاکميت يافتن دولت کريمه اهل بيت (ع) که با ظهور منجي عالم بشريت تحقق پيدا خواهد کرد با اين عبارات مطرح مي شود که: پروردگارا درود بفرست بر ولي امرت حضرت قائم (ع) که چشم اميد همگان به دوست و عادلي است که جهانيان در انتظار اويند. خداوندا در روي زمين به او تمکن بخش و او را گرامي ساز و بوسيله او عزيز و گرامي بودن را به بندگانت ارزاني دار... به وسيله او دين و سنت پيامبرت را پيروزي بخش. خداوندا! ما مشتاق آن دولت کريمه هستيم که به وسيله آن اسلام را عزيز ساخته اهل نفاق را خوار و ذليل خواهي نمود...

با دقت در اين قبيل از تعابير به خوبي معلوم مي شود که دشمنان در غيبت امام (ع) با انواع دسيسه ها و تهاجمات در مسير هدايت مردم موانع ايجاد مي کنند و دينداران واقعي را با انواع توطئه هاي فکر و فرهنگي و اعتقادي دچار مشکل مي سازند.

DGHFDG بازدید : 183 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

تا کنون دانسته شد اماميه معتقد است که حضرت مهدي (عج) به دنيا آمده است و اکنون نيز حيات دارد ولي در غيبت به سر مي برد. اکنون بايد علت هاي غيبت امام مهدي (عج) و اثرهايي که غيبت وي به همراه دارد، در انديشه ي شيعه بررسي شود.

دلايل غيبت امام مهدي (عج)

آثار اماميه درباره ي دلايل غيبت امام مهدي (عج)، چند نظريه را آشکار مي سازد که در درجه ي اول دلايل کلامي، و بعد حقايق تاريخي مي باشد.

در آثار اوليه ي شيعه براي غيبت امام دوازدهم سه دليل ذکر مي شود:

دليل اول: از [امام] صادق روايت شده است که فرمود: «قائم پيش از قيام به دوره ي غيبت وارد مي شود، زيرا از جان خويش بيمناک مي گردد».

دليل دوم: به سند امام دوازدهم ذکر شده است که وي يکي از شيعيانش«اسحاق بن يعقوب» را خبرداد: «انه لم يکن احد من آبائي الاّ و قد وقعت في عنقه بيعة لطاغية زمانه و إنّي اخرج حين اخرج ولا بيعة لأحد من الطواغيت في عنقي». [1]  اين دليل توسط [امام] حسن [(عليه السلام)] و [امام] رضا [(عليه السلام)] ـ که هر دو فرمودند تنها قائم است که با فرمان رواي ستم گر بيعت نمي کند ـ نيز ذکر شده است.

دليل سوم: کليني ذکرميکندکه غيبت امتحاني از جانب خدا نسبت به مخلوقاتش ميباشد تا ببيند چه کساني امامت امام دوازدهم را تصديق ميکنند.

نعماني بعد از نقل 9 حديث منسوب به امام صادق به سند 7 نفر از شاگردانش که دو صورت غيبت را پيش بيني مي کنند چنين اظهار نظر مي کند: «موثق بودن اين احاديث تأييد شده است».

کليني روايت ديگري نقل مي کند که غيبت امام دوازدهم مرحله ي تحصيل آمادگي در راستاي سرنگون کردن حاکميّت ظلم است.

اين سه دليل مرحله ي جديدي از تلاش اماميّه جهت تشکيل حکومت را ترسيم مي کند. نيز آشکار مي سازد که سياست غير قهرآميز امامان نسبت به حکومت عباسيان، همراه با فعاليت هاي هوشمندانه ي پي گير، سازمان اماميّه را در موقعيت سياسي پيشرفته تري قرار داد. اين حقيقت، امام دوازدهم را دلگرم مي کرد که فعاليت هاي سياسي مخفي بر ضد عباسيان را بر انگيزد. در همان زمان وي مي دانست که بعض افراد مشخص از پيروان اجدادش، با افشاي فعاليّت هاي امامان براي دشمنانشان، سبب شکست دو مورد مبارزه براي تحصيل قدرت ـ در سال هاي 70 و 140 هـ. ق. [2]  گرديدند که منجر به دستگيري ايشان و شکست تلاش آن ها شد. شايد اين قبيل حوادث، امام دوازدهم را ناگزير ساخت که در حالت اختفا ـ حتي از پيروان خويش ـ زندگي کند تا از طريق تشکيلات اماميه، فعاليت هاي پنهاني اش را سامان بخشد و مساعي عباسيان براي دستگيري اش را با شکست مواجه سازد. اين مطلب از بسياري روايت ها که اماميه را به اختفاي نام «قائم» امر مي کند مستفاد مي گردد. کليني نقل مي کند که بعد از مرگ امام عسکري در سال 260 هـ. ق. [3]  برخي از طرفداران امام از، «ابوعبدالله صالحي» درخواست کردند که درباره ي نام و اقامت گاه امام دوازدهم از آن حضرت (عليه السلام) پرسش نمايد. هنگامي که وي سؤال کرد، پاسخ چنين بود:

«اگر نام مرا براي ايشان افشا کني، ايشان آن را براي عموم آشکار مي کنند; و اگر عامه ي مردم محل اقامت مرا دريابند، دشمنان را به آن جا راهنمايي مي کنند».

طرز برخورد عباسيان با اماميّه باعث وضعيّت اضطراري غيبت امام دوازدهم گرديد. خليفه «معتمد» سياست عباسيان مبني بر تحت نظر قرار دادن امامان از نزديک را ادامه داد و اماميه را واداشت که حتي به گونه اي جدي تر، روايت هاي مرتبط با نقش امام دوازدهم [(عليه السلام)] را منتشر سازند. معتمد پس از شنيدن خبر وخامت حال [امام] عسکري [(عليه السلام)]، پنج نفر از مورد اعتمادترين مأمورانش، که در بين آن ها خادمش «نحرير» نيز حضور داشت به خانه ي [امام] عسکري [(عليه السلام)] فرستاد تا از وي مراقبت کنند. و نيز به قاضي القضات «حسن پسر شوارب» دستور داد که 10 شخص قابل اطمينان را در اين مأموريت شرکت دهد. هنگامي که در هشتم ربيع الاول 260 هـ. ق. [4]  خليفه گروهي را براي جستجوي منزل امام اعزام داشت، آن ها تمام خانه را قُرق کردند و آن گاه جستجو از پسر امام را ادامه دادند. حتي زني را براي معاينه ي کنيزانش از جهت آبستني آوردند.

حوادث مقارن با ميلاد پسر [امام] عسکري حاکي ازآن استکه امام ميخواست جانشين خود را از سختگيري هاي عباسيان که توسط مأمون پيريزي شده بود برهاند. از اين رو وي اخبار مربوط به ولادت پسرش را آشکارا منتشرنميساخت. لکن آن را تنها براي تني چند از شيعيان قابل اعتمادش نظير: «ابوهاشم جعفري»، «احمد بن اسحاق»، «حکيمه» و «خديجه» ـ عمه هاي [حضرت] عسکري ـ ابراز کرد.

[شيخ] مفيد نيز اين موقعيت را چنين تأييد مي کند: «[امام] عسکري مي خواست عباسيان را از مجال دست يابي به رد پايي که حيات جانشينش را مي توانست تهديد کند محروم گرداند».

به عنوان بخشي ازهراس آينده،وي تنهابه مادرش وصيتي آشکارنمود،وبه هيچ کس ديگري علني ازجانشينش ذکري به ميان نياورد. [5] .

آثار غيبت امام مهدي (عج)

غيبت امام دوازدهم شيعيان آثار مختلفي در آنان به همراه داشت. از طرفي عالمان، فقيهان و نخبگان آنان از لحاظ روش فکري دچار تحولات و دگرگوني هايي شدند و از طرف ديگر اجتماع شيعيان نيز برخوردهاي متفاوتي با پديده غيبت داشتند و دچار تغييراتي شدند که در اين باره کمتر توجه شده است.

تحولاّت فکري عالمان شيعه

روي داد غيبت دوم امام دوازدهم، با پيامد فوري انحلال وکالت امام بعد از وفات«سميري»، چهارمين سفير در سال 329 هـ. ق. [6]  خلأ جدّي در رهبري اماميّه بر جاي گذاشت. اين موقعيّت به فقيهان اماميه اجازه داد تا دامنه ي فعاليت هايشان را گسترش دهند. ايشان بدين اجماع دست يافتند که امام غايب تا هنگام قيام مسلحانه، زنده خواهد بود. آنها ديدگاهشان را بر روايت هايي چون حديث منسوب به [امام] صادق خطاب به يکي از شيعيان بنام «حازم»، مبتني ساختند:

«اي حازم، صاحب الامر (قائم)، دو غيبت دارد و او بعد از دومين [غيبت] قيام خواهد کرد. هر کس از نزد شما آيد و ادعا کند دستانش را در تربت قبر وي (قائم) تميز کرده است، گفتارش را باور نکنيد».

ولي درحقيقت ايشان [فقيهان] خود را نيازمند رهبري يافتند که اجتماع را از تلاش احتمالي [و بيهوده] برهاند. شيعيان عوام [مقلدان] گفته هاي فقيهان رابه مثابه ي بيانات واقعي امام دوازدهم مي پذيرفتند،لکن حجيّت ايشان را به منزله ي ولايت امام ارزيابي نميکردند. به ديگر سخن، فقيهان به عنوان سخنگويان ديدگاه هاي امام در ارتباط با عقيده و احکام اسلام در نظر گرفته ميشدند.

فقيهان خود را مسؤول نقش ويژه و مخصوص امام تلقي نمي کردند، چه همان گونه که مؤلفاني چون [شيخ] طوسي و مجلسي تعيين کردند، براي هيچ کس امکان ندارد که پيش از قيام قائم منصب اختصاصي امام را عهده دار گردد. به همين دليل رهبران والامقام اماميّه: [شيخ] مفيد [7]  و [شيخ] طوسي [8] ، از قائل شدن مرجعيت خود براي نمايندگي خمس، که جهت امام کنار گذاشته مي شود [سهمامام (عليه السلام)] امتناع ورزيدند. [شيخ] مفيد قائل بود هر شيعه ي مؤمني که سهم امام بپردازد بايد آن را کنار گذارد و آن را در محلي امن قرار دهد يا دفن کند و به هنگام فرا رسيدن مرگ، آن را به شخصي قابل اعتماد بسپارد تا با قيام امام، به وي تحويل دهد. بابت نيمه ي ديگر خمس، که سهم سادات ناميده مي شود بايد به سه بخش تقسيم گردد و به طور مساوي بين افراد نيازمند ذريّه ي پيامبر (يعني يتيمان، فقيران و در راه ماندگان) توزيع گردد.عالمان بعد از [شيخ] طوسي [نظير:] «ابوصلاح» و «ابن زهره يحلبي»نيزبه ديدگاه [شيخ] مفيد قائل بودند.اين اجماع بين فقيهان درمسأله ي خمس تا قرن 7 هـ. ق. [9]  ادامه يافت.

از آن جا که چون غيبت امام، امتداد يافت، مؤمنين نمي دانستند با سهم امام در خمس که پيشينيان به ايشان در مورد آن اعتماد کرده بودند چه کنند. در آغاز قرن 7 هـ. ق. [10]  فقيهان اماميّه و به ويژه محقق حلّي خواستند اين مسأله را حل کنند. وي شروع به دريافت سهم امام و صرف آن در فعاليت هاي ديني و خدمت به آرمان شيعه نمود. اين گام توسط فقيهان بعد، نمايان گر دگرگوني در اعتبار [مباني] فقيهان پيشين بود. آن گام، به همراه ديگر عوامل پيشين، اسبابي براي گسترش نقش فقيهان بعد از غيبت دوم بودند. در ادامه به نمونه هايي از اين قبيل (گسترش نقش فقيهان در غيبت دوم) توجه نماييد:

نمونه ي اول: ادامه ي غيبت امام دوازدهم، فقيهان اماميه را قادر ساخت که رسالت خويش را از روايت گري صرف احاديث به اجتهاد ارتقا بخشند.

شيعيان در دوران غيبت صغري سال هاي 260 ـ 329 هـ. ق. [11]  از طريق چهار نماينده ي امام دوازدهم براي دريافت احکام فقهي به آن حضرت مراجعه مي کردند. به عبارت ديگر کار اصلي ايشان نقل روايت هاي امامان بود، و ايشان اجراي همين نقش را در سال هاي اوليه ي دوران غيبت دوم نيز ادامه دادند.

بنابراين ايشان ازاستدلالهايمبتني بر عقل که ابتدا توسط «ابن عقيل» (در نيمه ي اول قرن چهارم هـ. ق.) [12] ، و سپس به وسيله ي «ابن جنيد اسکافي» (متوفاي سال 381 هـ. ق.) [13]  مطرح گرديد بر نمي تافتند. هر دو شخصيت فقه اماميّه را پالايش نمودند، انديشه هاي نويني پيش نهادند، مباحث اصول و فروع را از يکديگر تفکيک کردند و روش خودشان را بر اصول بنيادين فقه مبتني ساختند. ديگر فقيهان اماميّه روش ايشان را نپذيرفتند، چون امکان دارد فقيه در راستاي يافتن احکام دين، با تکيه تنها به منبع عقل، دچار خطا شود. ايشان آن [روش] را نوعي قياس (قياس فاسد)، مشابه همان که توسط اهل سنت پايه گذاري و اجرا شد مي دانستند.

امتداد غيبت امام دوازدهم، که مورد حمله ي عالمان زيديه و ديگران واقع شد، فقيهان اماميه را واداشت که براي دفاع از عقيده شان در ارتباط با وجود امام دوازدهم [(عليه السلام)]، استدلال عقلاني ارائه نمايند. اشخاصي که راويان صرف احاديث بودند متکلّم گرديدند. اين تغيير در نقش فقيهان را مي توان در آثار [شيخ] مفيد ملاحظه کرد. آثار وي نمايان گر دگرگوني نسبت به نوشته هاي اوليه ي اماميه نظير آثار کليني (مجموعه هاي حديثي) مي باشد، در حالي که کارهاي [شيخ] مفيد به طور عمده رساله هايي است که در دفاع از عقيده ي اماميه، به ويژه باورداشتِ غيبت امام دوازدهم [(عليه السلام)] نگاشته شده است. [شيخ] مفيد راوي حديث [محدّث] نيز بود. ولي چون به موضوع هاي کلامي اولويت داد وي را «متکلم شيعه» نام دادند.

به علاوه، با گذشت زمان موقعيت هاي نويني رخ نمود که بايد شريعت اجرا مي شد، و چون [دوره ي] ارتباط مستقيم با امام دوازدهم [(عليه السلام)] پايان پذيرفته بود بايد کسي يافت مي شد که به اين پرسش ها پاسخ دهد. از اين رو فقيهان اماميه از طريق پذيرش اجتهاد، فعاليت خويش را گسترش دادند تا به چنان سؤال هايي پاسخ گويند و خلأ ناشي از اختفاي امام دوازدهم را پُر سازند. احتمالاً [شيخ] مفيد، اولين فقيهي بود که اجتهاد را دنبال کرد، و سپس [شيخ] طوسي متوفاي سال 460 هـ. ق. [14]  به آن شکل خاصي بخشيد.

نمونه ي دوم: در طول آخرين ربع قرن چهارم هـ. ق. [15]  فقيهان اماميه، تا حد بسيار زيادي ـ نسبت به زمان معاصر آغاز غيبت دوم و انحلال سازمان زير زميني ـ حائز مرجعيّت و صدور فتوا گشتند.

اما از زمان [شيخ] مفيد تا کنون فقيهان، خويش را داراي ولايت براي دريافت سهم سادات از خمس براي توزيع در بين نيازمندان ذريّه ي پيامبر دانستند. چون در متون ديني هيچ تصريحي در مورد نيابت مستقيم امام دوازدهم نشده بود، فقيهان اماميه به تدريج اعتبار کافي براي اقدام به عنوان نماينده ي غير مستقيم امام را يافتند. ايشان موضع جديدشان را بر روايت هايي مبتني ساختند که نقش آن ها در زمان غيبت را تبيين مي کرد. احاديث اصلي مورد استفاده براي تأييد مرجعيّت فقيهان عبارتند از:

حديث اول: امام دوازدهم [(عليه السلام)] در پاسخ به«اسحاق پسر يعقوب»از طريق سفيردومش توقيعي صادر فرمود:

«فامّا الحوادثُ الواقعة فارجعوها إلي رُواة حديثنا فانّهم حجّتي عليکم و أنا حجّة الله...». [16] .

حديث دوم: [علامه ي] طبرسي اين حديث منسوب به امام يازدهم [(عليه السلام)] را ذکر مي کند:

«فامّا من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلّدوه و ذلک لا يکون الا بعض فقهاء الشيعة لا کلّهم». [17] .

حديث سوم: طبرسي، در ارتباط با نقش فقيهان، حديث ديگري به نقل از امام دهم [(عليه السلام)] روايت مي کند:

«بعد از غيبت قائم شما، گروهي از علما مردم را به باور داشت امامتش فرا مي خوانند و با استدلال هاي الهي از دينش دفاع مي کنند تا بتوانند مؤمنين فرهيخته را از فريب شيطان و پيراوانش يا ناصبيان نجات بخشند. اگر هيچ يک از علما باقي نماند، آن گاه همه از (صراط) دين خدا گمراه مي شوند. به هر حال، همان گونه که ناخدا سکّان کشتي را نگاهبان است، علي (عليه السلام) نيز قلوب شيعيان ضعيف انديشه را، با صلابت پاسداري مي کند تا ايشان را از گمراهي حفظ نمايد. آن دسته از علما در نظر خداي تعالي بلند مرتبه ترين هستند».

بنابه احاديث فوق الذکر، واضح است که فقيهان پيش از آن که بتوانند شؤون مرتبط با امام را حائز شوند بايد واجد دو ويژگي باشند: «خُبرگي در فقه»; «عدالت».

سپس بدون لحاظ هيچ نقشي براي نسب ـ اين که عالمان از ذريّه ي امام حسين (عليه السلام) باشند يا خير ـ آنان را نوّاب [عام] مي نامند. سزاوار ذکر است که جانشينان چهارگانه [نواب اربعه ي] امام دوازدهم نيز از ذريّه ي [امام] علي (عليه السلام) نبودند. شايد اين حاکي از خواست امام باشد مبني بر اين که شيعيان را بر انگيزد تا در دوران غيبت کبري، ولايت فقيهان عالم و عادل را هرچند از غير صلب علي (عليه السلام) پذيرا گردند.

در اولين دوران غيبت کبري بيشتر فقيهان از ذريه ي [امام] علي (عليه السلام) نبودند. فقيهاني چون نعماني [18]  [شيخ] صدوق [19]  و [شيخ] مفيد [20]  نيز از آن جمله بودند.

اعتبار فقيهان دربين اماميه چنان استوار بنيانگذاري شدکه شمار قابل ملاحظه اي از فقيهان بعدي، هم چون محقق حلي [21]  قائل به اختيارات کامل براي نيابت امام غايب گرديدند. وي به عنوان فقيه به خويش حق داد که به سهم امام از خمس رسيدگي کند، درحالي که فقيهان پيشين همانند [شيخ] مفيد، تنها بخشي از خمس (سهم سادات) را صرف يتيمان، بينوايان و مسافران بي چيز [ابن السبيل] از ذريه ي پيامبر مي کردند. [محقق] حلي استدلال ميکند که اگر [پرداخت] نيمه ي اول خمس (سهم امام) واجب است پس بايد حتي در دوره ي غيبت امام هم توزيع گردد. زيرا آن چه را که خدا واجب گردانيده است را نميتوان به خاطر غيبت امام تعطيل کرد. وي در ادامه، قاطعانه اظهار ميکند همان کس که مسؤول توزيع سهم امام بر حسب نيازهاي ذريه ي پيامبر است (فقيهان عادل اماميه) بايد نيابت امام در امور فقهي را نيز بر عهده گيرد.

گسترش ولايت فقيهان اماميه به عنوان استمرار غيبت امام، عاملي مثبت و نقش آفرين در وحدت جامعه ي شيعه شد. بعد از وفات هر امام، گاهي شيعه به فرقه هاي گوناگوني تقسيم مي گرديد. به هنگام ارتحال امام يازدهم [22]  اين روند به اوج خود رسيد، در آن هنگام شيعيان به چهارده گروه تقسيم شدند. اما پس از غيبت امام دوازدهم، فقيهان در راستاي تلاش هاي خود جهت بنيان گذاري مرجعيّت ديني ـ سياسي متحد گشتند. نيروي وحدت بخش، اعتقاد به امامت امام غايب بود. در نتيجه، با گسترش نقش فقيهان مذهب شيعه از انقسام به دسته هاي افزون تر در امان ماند. از اين رو شيعيان به شمار افزايش يافتند. رحلت يک فقيه که به امامت امام غايب باور داشت منجر به دسته بندي بين پيروان آن فقيه نمي گرديد و شيعيان پذيراي مرجعيت فقيه ديگري مي شدند.از اين رو تمام چهارده گروهي که در بين پيروان [امام] عسکري پديد آمده بود، حدود سال 373 هـ. ق. [23]  همگي جز يک گروه (که از امامت امام دوازدهم که در دوران غيبت کبري به سر مي برد حمايت مي کرد) ناپديد گشتند. [24] .

تحولات اجتماعي شيعه

همان گونه که نشان داده شد، در طول دوران غيبت صغري (260 ـ 329 هـ. ق.) [25]  افزون بر دو نسل از شيعيان، تحت نظارت دقيق وکلا و آموزه هاي راويان شيعه (محدثان)، در اين راستا پرورش يافتند که نسل جديد دريابند زعامت ديني بر آمده از ارتباط غير مستقيم با امام غايب و از طريق چهار سفير صورت پذيرفته است. استدلال ها و دستورهاي ايشان درباره ي امام غايب به طور عمده مبتني بر روايت هاي منسوب به يازده امام پيشين (قبل از سال 260 هـ. ق.) [26]  است.

اگرچه شيعيان در زمان سفير اول به پانزده گروه تقسيم شدند و ديدگاه هاي متفاوتي نسبت به جانشين [امام] عسکري داشتند، اما تعليم و فعاليت هاي سفير دوم با موفقيّت روبه رو گشت. شيعيان تبليغات فشرده اي براي اثبات وجود امام دوازدهم و عدم تعيين تاريخ ظهورنمودند. آنان معتقد شدند قيام و ظهور امام (عليه السلام) در اختيار خداست و آن هايي که مي کوشند اوقاتي معيّن براي ظهور امام ثابت کنند دروغگويند. به اين ترتيب تعاليم و نظريه ي سفير دوم بر شيعيان حاکم گشت و ديگر گروه ها از بين رفتند.

در طول دوران سفيران سوم و چهارم، نسلي جديدي از شيعيان وجود داشتند که نسبت به جانشينان وي مطيع بودند و گفتارهاي ايشان را به عنوان گفته هاي امام دوازدهم پذيرا شدند. همه ي ايشان اظهارات (توقيعات) خطاب به چهار سفير را منسوب به امام دوازدهم مي دانستند. اين توقيعات همه با يک دستخط و يک شيوه نگاشته مي شد. طبق يکي از اين توقيعات به سفير چهارم، شيعيان معتقد هستند دوران غيبت صغري به سر آمده و غيبت کبري آغاز گرديده است.

مدرکي وجود دارد حاکي از اين که وقتي آخرين توقيع امام دوازدهم پايان ارتباط مستقيم با سفير چهارم را به اطلاع عموم شيعيان رساند، وکلا فعاليت هاي پنهاني شان را متوقف ساختند و به ويژه از جمع آوري خمس نهي کردند. به ديگر سخن سازمان شيعه که در زمان [امام] صادق (عليه السلام) پي ريزي شده بود [يعني نوّاب خاص] توسط آن اعلاميه نسخ گشت. از آن زمان به بعد هر شخص مدعي سفارت از جانب امام، کافر و کذّاب به حساب مي آمد.

در ابتدا عموم مردم و عوام شيعيان با پديده ي غيبت دوازدهمين امام خود دچار سرگرداني و حيرت شدند. امّا راويان شيعه نظير نعماني، غيبت کبراي امام دوازدهم را پذيرفتند و خود را با روايت هاييکه به سالهاي پيش از 260 هـ. ق. [27]  بازميگشت و آن روي داد را پيش بيني ميکرد، قانع ساختند. برخي از عوام با آن راويان مخالفت ورزيدند. آنها استدلال ميکردند اگر امام در سال 256 هـ. ق. [28]  ولادت يافته است در پايان غيبت صغري 73 سال دارد و اين سن با طول عمر يک انسان طبيعي مطابقت دارد. آن گاه ايشان استنتاج مي کردند که چون مرگ، غايت طبيعي زندگي شخصي است که تا اين سن زيسته است بنابراين امام احتمالاً رحلت کرده است.

نعماني، آشفتگي حاکم بر توده ي شيعه را چنين توصيف مي کند:

«اکثر شيعه از جانشين [امام] حسن [عسکري] مي پرسيدند: «وي کجاست؟ چگونه ممکن است چنين امري اتفاق افتد؟ تا چه مدت وي غايب خواهد ماند؟ با توجه به اين که وي هم اينک حدود 73 سال دارد، چه مدت ديگر خواهد زيست؟» برخي از ايشان بر اين باور بودند که وي از دنيا رفته است. گروه هاي ديگري ولادتش يا حتي وجودش را انکار مي کردند. و نيز به استهزاي معتقدين به [وجود] امام مي پرداختند. بعضي صرفاً پذيرش امتداد دوره ي غيبت امام را دشوار مي يافتند و نمي توانستند تصور کنند اين در قدرت خداست که عمر ولي اش را طولاني گرداند تا زمينه ي ظهور وي را در آينده فراهم سازد».

طبق نظر نعماني عمده ي اين گروه ها از اعتقادشان به امام غايب دست کشيدند. کساني که باور استوارشان به امامت را حفظ کردند اقليتي از جمع راويان، نظير «ابن قبه» و نيز خود «نعماني» بودند که عقيده شان را بر روايت هاي امامان مبتني ساخته بودند.

برخي از عالمان در حيرت افزاييِ توده ي شيعه نسبت به غيبت کبراي امام دوازدهم سهيم بودند.

چند نظر که حدود بيست سال بعد از آغاز دوره ي غيبت کبري (حدود سال 352 هـ. ق.) [29]  مطرح شد حاکي از اين است که سردرگمي و يأس نسبت به رجعت امام دوازدهم شيعيان، وجهه ي غالب مجامع شيعي گرديد. به علاوه هجوم گسترده به [باور] غيبت امام دوازدهم توسط افرادي از معتزله مانند: «ابوالقاسم بلخي» و زيدي هايي مانند: «ابو زيد علوي» و «صاحب بن عبّاد» بر اين پريشاني در ميان جمهور شيعه از نيشابور تا بغداد دامن زد. به گونه اي که عده اي از شيعيان عقيده شان را ترک کردند.

شبهه درباره ي ادامه ي غيبت، همراه با حمله هاي گروه هاي مخالفِ اين باور، راويان شيعه را بر آن داشت که از طريق تدوين آثاري مسأله ي غيبت را اثبات کنند. در ابتدا ايشان مطالبشان را از احاديث منسوب به پيامبر و ائمه گردآوري کردند. نمونه ي چنين آثاري کتاب «الغيبة» از نعماني و «کمال الدين» از صدوق است.

صدوق توضيح مي دهد که وي اثرش را هنگامي که در نيشابور مي زيست تدوين کرد. زيرا غيبت امام، مايه ي سراسيمگي در ميان بسياري از شيعياني شده بود که به ديدار امامشان خو گرفته و گمراه شده بودند. اين موقعيت وي را به تدوين اثري بيان گر احاديث موثق منسوب به پيامبر و امامان، پيرامون اين موضوع برانگيخت. بنا به گفته ي صدوق، اين روايت ها پيشتر در کتاب «اصول اربعمأة» ـ که پيش از سال 260 هـ. ق. [30]  توسط شيعيان [امام] صادق (عليه السلام) و ديگر ائمه تدوين شده بود ـ گرد آمده بود. وي هم چنين فصلي را به اشخاصي که بيش از صد سال زيسته اند اختصاص مي دهد تا عمر طولاني امام دوازدهم در دوران غيبتش را، توجيه نمايد.

از پايان قرن چهارم هـ. ق. [31]  ديگر استدلال مبتني بر احاديث به کار گرفته شده توسط: کليني، مسعودي، نُعماني، صدوق و بزّاز کافي نبود. از اين رو عالمان شيعه مجدداً استدلال هاي کلامي (علم کلام) را رايج کردند و به صورتي گسترده تر براي اثبات غيبت امام بهره گرفتند. شايد [شيخ] مفيد [32]  در اين دوره، پيشتاز بود. وي در اثرش به نام «الفصول العشرة في الغيبة» مي کوشد وجود امام غايب را، مبتني بر دو اصل: «ضرورت وجود امام در هر دوره از زمان» و «عصمت امام» اثبات نمايد. روش برخورد [شيخ] مفيد با اين موضوع، معيار عالمان شيعه ي بعد، نظير شاگردش کراجکي، [33]  [سيد] مرتضي و [شيخ] طوسي گرديد. در کتاب«الغيبة»آخرين کتاب ازاين رشته آثار،هر دو نوع استدلال روايي وکلامي،در توجيه غيبت کبراي امام دوازدهم ارائه ميگردد.

DGHFDG بازدید : 117 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

يکي از پيشامدهاي بسيار مهم زندگي حضرت مهدي‏عليه السلام واقع شدن غيبت مي‏باشد که در دو مرحله انجام گرفته است. اولي بنام غيبت صغري معروف است که از سال 260هجري يعني از زمان شهادت امام عسکري‏عليه السلام آغاز شد و تا سال 329هجري ادامه داشت و از اين سال به بعد دوره غيبت کبري آغاز مي‏شود که تاکنون نيز ادامه دارد. در رهنمودهاي اميرالمؤمنين‏عليه السلام به اين موضوع و وقايعي که در اين دوره پيش خواهد آمد نيز اشاره شده است. در ضمن روايتي که آن را حضرت عبد العظيم حسني؛ با سلسله سند از علي بن ابيطالب‏عليه السلام نقل مي‏کند چنين وارد شده است: -...عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام قال: للقائم منّا غيبة امدها طويل کانّي بالشيعة يجولون جولان النّعم في غيبته يطلبون المرعي فلا يجدونه، ألا فمن ثبت منهم علي دينه و لم يقْسُ قلْبُهُ لطول امد غيبة امامه فهو معي في درجتي يوم القيامة. [1]  اميرالمؤمنين‏عليه السلام فرمود: براي قائم ما غيبتي هست که مدت آن طولاني خواهد شد. شيعيان را در اين زمان مي‏بينم که همانند گلّه بي صاحبي که در دشت پراکنده شده باشند به دنبال چرا گاه و مرتع مي‏گردند ولي آن را پيدا نمي‏کنند]به جستجوي آن حضرت مي‏پردازند ولي او را نمي‏يابند.[آگاه باشيد! در اين دوره هر کسي از آنها)شيعيان(در دين و عقيده خود استوار و ثابت قدم بماند و قلبش به جهت طولاني شدن غيبت امامش قساوت پيدا نکند، او روز قيامت در نزد من و در جايگاهي که من هستم خواهد بود. -... عن الاصبغ بن نباته عن اميرالمؤمنين‏عليه السلام انّه ذکر القائم‏عليه السلام فقال: أما ليَغيبَنَّ حتّي يقولَ الجاهلُ: ما للّه في آلِ محمّدٍ حاجةٌ. [2]  از اصبغ بن نباته نقل شده است که اميرالمؤمنين‏عليه السلام روزي حضرت قائم‏عليه السلام را ياد کردند و فرمودند: آگاه باشيد! او غيبتي (طولاني) خواهد داشت به گونه‏اي که نادانان (به مصالح الهي) بگويند: خداوند را در آل محمدصلي الله عليه و آله برنامه‏اي نيست. (يعني افراد نادان به جهت طولاني شدن دوره غيبت از ظهور آن حضرت مأيوس و نااميد خواهند شد).

DGHFDG بازدید : 146 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

پيامبر گرامي اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) مسأله غيبت امام دوازدهم را همواره به مردم گوشزد مي‏فرمودند. خبر غيبت امام زمان (عج) قبل از تولد ايشان آن قدر بازگو شده بود هرکس که به وجود آن حضرت معتقد بود، به غيبت طولاني آن حضرت نيز عقيده‏مند مي‏شد. پيامبر گرامي (ص) اسلام فرمود:

قائم از فرزندان من به موجب عهدي که از من به وي مي‏رسد پنهان مي‏شود، آن‏چنان‏که بيشتر مردم مي‏گويند خدا به آل محمد احتياجي ندارد و برخي در ولادتش ترديد مي‏کنند؛ پس هرکس زمانش را درک کند، بايد به دين خود عمل نمايد و نبايد با دو دلي شيطان را بر خود راه دهد، مبادا که او را از ملت و دين من خارج سازد. [1] .

حضرت علي (ع) نيز فرمود:

قائم ما غيبتي دارد که مدت آن طولاني خواهد بود. آگاه باشيد! هرکس بر دينش ثابت بماند و با طولاني شدن غيبت آن حضرت دلش قساوت پيدا نکند روز رستاخيز، در رتبه من و با من خواهد بود. [2] .

سپس فرمود:

قائم ما، چون قيام کند، بيعت هيچ کس به گردن او نيست و به همين جهت، ولادتش مخفي و خودش غايب مي‏شود. [3] .

از آن‏جا که وجود امام (ع) و جانشين پيامبر (ص) از جهات فراوان از جمله رفع اختلاف، تفسير قوانين الهي، هدايت معنوي و باطني و... ضروري است، خداوند مهربان پس از پيامبر اسلام، اميرالمؤمنين و پس از وي يازده فرزندش را يکي پس از ديگري به عنوان امام تعيين فرمود تا مردم از فوايد وجود آنها برخوردار شوند، اما اين سؤال مطرح مي‏شود که چرا از همان ابتدا امام زمان (عج) از نظرها غايب شدند؟

اساساً با اعتقاد به حکمت خداوند، بديهي است که اين غيبت مصلحت‏هاي متعددي دارد، هرچند انسان نتواند به آنها پي ببرد. از برخي روايات استفاده مي‏شود که علت اصلي و اساسي غيبت، پس از ظهور آن بزرگوار آشکار مي‏گردد.

عبدالله فضل هاشمي گويد:

از امام صادق (ع) شنيدم که فرمود: ناگزير براي صاحب‏الأمر غيبتي خواهد بود که اهل باطل در آن به شک خواهند افتاد. عرض کردم: چرا؟ فرمود: به جهتي که اجازه نداريم بازگوييم. عرض کردم: حکمتش چيست؟ فرمود: همان حکمتي که در غيبت‏هاي حجت‏هاي گذشته وجود داشت و آشکار نمي‏گردد، مگر بعد از ظهور او، چنان‏که حکمت کارهاي حضرت خضر (اشاره به سوراخ کردن کشتي، کشتن جوان و تعمير ديوار در داستان خضر و موسي) شناخته نشد، مگر هنگامي که موسي و خضر مي‏خواستند از هم جدا شوند. اي‏پسر فضل، موضوع غيبت، امر الهي و سرّي از اسرار خداست و چون خدا را حکيم مي‏دانيم، تصديق مي‏کنيم که تمام کارهايش به دانايي و حکمت انجام مي‏گيرد، گرچه تفصيل آنها براي ما معلوم نگردد. [4] .

البته فوايدي را مي‏توان براي غيبت آن حضرت برشمرد که در برخي اخبار نيز به آن اشاره شده است که عبارتند از:

 

>آزمايش مردم

>محفوظ ماندن آن حضرت از کشته شدن

>نبودن بيعت هيچ کس بر او

DGHFDG بازدید : 166 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

پيامبر عزيز اسلام (ص) فرمود:

طوبي‏ لِمَن لَقِيهُ، و طوبي‏ لِمَن أحَبَّهُ، و طوبي‏ لِمَن قالَ بِهِ؛ [1] .

خوشا به حال کسي که مهدي (عج) را ديدار کند، خوشا به حال کسي که او را دوست داشته باشد و خوشا به حال کسي که قائل به امامت وي باشد.

هم‏چنين فرمودند:

اَلمَهديُّ طاووسُ أهلِ الجَنَّةِ؛ [2]  مهدي (عج) طاووس بهشتيان است.

و نيز فرمودند:

يَخرُجُ أناسٌ مِنَ الْمَشرِقِ فَيُوَطَّؤُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلطانَهُ؛ [3] .

مردمي از مشرق زمين قيام مي‏کنند و زمينه حکومت مهدي (عج) را فراهم ‏مي‏

DGHFDG بازدید : 147 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

در زمينه غيبت امام عصر عليه السلام مطالب فراواني در روايات حضرت رضا عليه السلام به چشم مي‏خورد، از جمله آن حضرت مي‏فرمايند :

«وَهُوَ صاحبُ الغَيبَةِ قَبْلَ خروجِهِ». [1] .

او (امام عصر عليه السلام) قبل از ظهور، غيبتي خواهد داشت.

دوران غيبت داراي دو مرحله است :

غيبت صغري : که از زمان شهادت امام عسکري عليه السلام آغاز شد و تا زمان وفات علي بن محمّد سمري آخرين نايب خاص آن حضرت در سال 329 هجري ادامه يافت و حدود هفتاد سال طول کشيد.

امّا غيبت کبري : پس از غيبت صغري شروع شده و برطبق فرمايش علي بن موسي الرضا عليه السلام تا زماني که خداي - تبارک و تعالي - مصلحت بداند ادامه خواهد داشت :

«يُغَيِّبُهُ اللَّهُ في سِتْرِهِ ما شاء». [2] .

امّا غيبت امام مهدي عليه السلام چه حکمت و فلسفه‏اي دارد؟ چرا آن حضرت مانند ديگر امامان در ميان مردم آشکارا زندگي نکرد؟

در پاسخ به اين پرسش مي‏گوييم : اگر از نظر رخدادها و حوادث طبيعي و عادي به اين حادثه نظر نماييم و به دنبال توجيه و چرايي اين امر حرکت کنيم، به اين نتيجه مي‏رسيم که با فشارهاي روزافزون «عباسيان» بر بني‏فاطمه و امامان معصوم عليهم السلام، غيبت و اختفاي امام مهدي عليه السلام امري سنجيده و حساب شده، و بازتابي از آن سياست رو به فزوني دشمني با امامان عليهم السلام است.

به عبارت روشن‏تر، امامان عليهم السلام در برابر اين سياست عباسيان از تاکتيک اختفا و غيبت ياري گرفته بودند، تا وجود مقدس امام مهدي عليه السلام از گزند حوادث زمان مصون و محفوظ بماند و در فرصت مناسب به ميان مردم آيد و مردم از وجود مقدس آن حضرت بهره‏مند گردند.

 

فشارهاي سياسي که از زمان امام جواد عليه السلام بر امامان معصوم وارد مي‏شد، مرتباً افزايش مي‏يافت، اين فشارهاي رو به افزايش موجب شد که فعاليتهاي امام يازدهم عليه السلام به حداقل برسد تا جايي که زمينه مساعد براي رهبريهاي امام مهدي عليه السلام فراهم نگرديد. در اين هنگام خواست ومشيت خداوند به غيبت امام زمان‏عليه السلام تعلق گرفت.

دکتر «جاسم حسين» در اين‏باره مي‏نويسد : «مقامات حکومت عباسي خواستار ايجاد محدوديت در فعاليتهاي ائمه عليهم السلام بودند، از اين‏رو آنان را به دربار خود مي‏بردند و تحت نظر مي‏گرفتند تا آنکه ديگر نتوانند فعاليتهاي خود را در ميان پيروان خويش انجام دهند.

محدوديتهايي که از زمان حضرت رضا عليه السلام بر ائمه عليهم السلام تحميل شد، تا زمان امام يازدهم، حضرت عسکري عليه السلام ادامه يافت در نتيجه ائمه عليهم السلام نيز سياستي اتخاذ کردند تا آخرين وصي خود را از شرايط مشابه مصون دارند.

امامان به اين نتيجه رسيدند که پسر امام يازدهم عليه السلام از چشمان «عباسيان» پنهان شود تا بتواند فعاليتهاي خود را ناشناخته به انجام رساند، تا اينجا احاديثي که وجود امام را پيش‏بيني مي‏کند که از نظرها پنهان باشد و سياستهاي خود را در خفا، در ميان پيروان خويش به مورد اجرا خواهد گذاشت را ترويج و نقل مي‏کردند. اين امام دوازدهمين امام است. چنين اقداماتي از پيش صورت مي‏گرفت، تا «اماميه» را به قبول سفيران به عنوان واسطه‏هاي ائمه عليهم السلام آماده سازد». [3] .

همين تفسير و فلسفه غيبت که از زبان «جاسم حسين» بيان شد، در روايات اسلامي نيز به گونه‏اي ديگر بيان شده است و امامان معصوم بر آن تأکيد کرده‏اند که به برخي از آنها در ذيل اشاره مي‏گردد :

اول : نداشتن بيعت ستمگران

در برخي از روايات آمده است : علت و حکمت غيبت امام مهدي عليه السلام اين است که آن حضرت با وجود غيبت از يوغ بيعت با طاغوت‏هاي زمان آزاد مي‏شود و تعهد و بيعت با هيچ حاکمي را برعهده ندارد. از جمله در روايتي از علّت غيبت امام عصر عليه السلام سؤال شد، حضرت رضا عليه السلام فرمودند :

«... لِئلّا يَکونَ في عُنُقِهِ لأحَدٍ بَيعةٌ إذا قامَ بالسَّيْف». [4] .

زيرا وقتي حضرت مهدي عليه السلام با شمشير قيام فرمايد، بيعت هيچ‏کس بر گردن او نباشد.

دوم : امتحان و غربال انسان‏هاي صالح

در روايات بسياري، حکمت غيبت حضرت ولي عصر عليه السلام، غربال شدن انسان‏هاي صالح و آزمايش مردم مطرح گرديده است.

در روايتي، صفوان بن يحيي از حضرت رضا عليه السلام نقل مي‏کند که :

«واللَّه لا يَکونُ ما تَمُدُّونَ إلَيهِ أعْيُنُکُمْ حَتّي تُمَحَّصوا وتُمَيَّزوا وحَتّي لايَبقي مِنْکُم إلّا الأنْدَرُ فالأنْدَرُ». [5] .

به خدا قسم آنچه شما منتظر و چشم به راه آن هستيد واقع نخواهد شد تا پاکسازي و جداسازي شويد و نماند از شما مگر هرچه کمتر و کمتر.

حضرت رضا در ادامه روايت به اين آيه استشهاد مي‏فرمايند :

« أحَسِبَ النَّاسُ أن يُتْرَکُوا أن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ » [6] .

سوم : سرّي از اسرار الاهي

غيبت امام عصر عليه السلام از اسرار الاهي بوده که حکمت آن بر بندگان مخفي و پوشيده است. و تنها بعد از آن که ظهور حضرت فرا رسد، روشن خواهد شد.

امام صادق عليه السلام مي‏فرمايد :

«حکمت غيبت مهدي عليه السلام همان حکمتي است که در غيبت پيامبران و حجج الاهي پيشين وجود داشته است. اين غيبت امري از امور الاهي و سرّي از اسرار خدائي و رازي از رازهاي ربّاني است. ما وقتي مي‏دانيم که خداي عزوجل حکيم است تصديق مي‏کنيم که همه کارهاي او از روي حکمت است، اگرچه آن حکمت و مصلحت را خود تشخيص ندهيم و به راز آن پي نبريم. [7] .

چهارم : حفظ جان امام مهدي عليه السلام

خداوند به وسيله غيبت امام دوازدهم عليه السلام جانش را از شرّ دشمنان حفظ نموده است، اگر مسأله غيبت امام مهدي عليه السلام مطرح نبود، «معتمد» عباسي که به خون آن حضرت تشنه بود، مانند پدران بزرگوار آن حضرت، امام مهدي عليه السلام را نيز شهيد مي‏کرد و زمين از حجت خداوند خالي مي‏شد.

پنجم : ستم پيشه بودن انسان‏ها

علي عليه السلام در مسجد کوفه مي‏فرمود : «زمين از حجت الاهي خالي نمي‏ماند، ولي خداوند به دليل ستم پيشه بودن و زياده‏روي انسان‏ها، آنان را از وجود «حجت» خود محروم مي‏سازد. [8] .

ششم : آمادگي جهاني

قطعاً براي ظهور حضرت مهدي عليه السلام به عنوان «خاتم الاوصياء» و منجي جهان بشريت و کسي که در کره زمين دين اسلام را بر تمامي دين‏ها پيروز بگرداند، زمينه و آمادگي جهاني لازم است. از اين‏رو، جهان بايد زمينه اين پذيرش را داشته باشد تا اين هدف محقق شود. بنابراين، مي‏توان فقدان آمادگي جهان را يکي از فلسفه‏ها و حکمت‏هاي غيبت امام مهدي عليه السلام برشمرد.

DGHFDG بازدید : 133 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

آغاز غيبتها، غيبت ادريس پيامبر است تا کار شيعيانش به جائي رسيد که قوت آنان به دشواري افتاد و ستمگران جمعي را کشتند و ديگران را فقير و هراسان کردند در اين هنگام ادريس ظهور نمود و به شيعيانش مژده فرح داد که قائمي از فرزندانش قيام کند و انتقام کشد و آن نوح عليه السلام بود سپس خدا ادريس را بالا برد و هميشه شيعه وي پشت اندر پشت قرنها در انتظار قيام نوح بسر مي بردند... تا پيامبري نوح آشکارا گرديد. [1] .

DGHFDG بازدید : 114 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

شهيدسيدمحمد صدر [1]  در کتاب نفيس خود «تاريخ الغيبة الکبري»، دو تفسير براي «غيبت» (تحت عنوان دو طرح براي غيبت) مطرح کرده است. البته در هر دو تفسير، حضور امام در صحنه را همراه با انجام تکاليف و مسؤوليت‏هاي ويژه امامت، امري مسلم دانسته است.

در تفسير اول تحت عنوان «اطروحة خفاء الشخص»، حضور امام در ميان مردم، به صورت نامرئي و براساس اعجاز الهي است، و همان طور که خداوند، امام را طول عمر مي‏دهد؛ او را با اين اعجاز از گزند دشمنان مصون مي‏دارد. ايشان براي اين تفسير از «غيبت»، شواهدي چند ارائه نموده است:

1. در روايت صدوق از ريّان فرزند صلت، از امام رضا (ع) چنين آمده است: «لا يري جسمه و لايسمّي باسمه؛ [2]  جسم او ديده نمي‏شود و نام او برده نمي‏شود».

2. هم‏چنين صدوق از امام صادق (ع) نقل مي‏کند: «يغيب عنکم شخصه و لا يحلّ لکم تسميته؛ شخص او از شما غايب مي‏گردد و نام بردن او براي شما جايز نيست».

3. در روايت ديگرِ صدوق از امام صادق (ع)، آمده است: «يفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه؛ مردم امام خود را گم مي‏کنند و از دست مي‏دهند و او در موسم حج، حاضر مي‏گردد و آنان را مي‏بيند اما مردم او را نمي‏بينند».

شهيد صدر از اين تعبيرات، به دست مي‏آورد که او براي نجات از ظالمان و ستم‏گران مورد عنايت خاصه الهي است و هر گاه مصلحت باشد، خداوند موانع رؤيت را برمي‏دارد تا او نياز کسي را برآورده سازد.

تمام اخبار رؤيت امام مهدي (ع) در دوران غيبت، بر همين معنا دلالت دارد و مورد تفسير قرار مي‏گيرد. شاهد اين تفسير، ظاهر شدن امام براي عموي خود (جعفر کذاب) و ناپديد شدن او در همان ديدار مي‏باشد. به گونه‏اي که امکان تعقيب و دسترسي به امام وجود نداشت.

بنابراين دلايل کلامي، نيز اين تفسير را تأييد مي‏کند؛ زيرا قاعده لطف، همان طور که مستلزم طول عمر به گونه‏هاي اعجازي است، مستلزم حفظ اعجازگونه امام از گزند حوادث ناگوار است. ظاهر دلايل نقلي نيز با چنين تفسيري همراه مي‏باشد.

شهيدسيدمحمد صدر، اين تفسير را صريحاً رد نمي‏کند؛ ولي با توضيح تفسير دوم و بيان امکان آن، تفسير اول را غيرضروري قلمداد مي‏کند.

DGHFDG بازدید : 179 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

غيبت ابراهيم خليل الرحمن صلوات الله عليه مانند غيبت قائم (ع) ما است بلکه عجيب تر است از آن زيرا خداي عز و جل اثر حضرت ابراهيم را از همان وقتيکه در شکم مادر بود پنهان داشت تا خداي عز و جل بقدرت خود او را از شکم به پشت جابجا کرد سپس امر ولادتش را پنهان داشت تا وقتي مدت غيبت بسر آمد. امام صادق عليه السلام، فرمود پدر حضرت ابراهيم (ع) منجم نمرود بن کنعان بود، نمرود بي نظر او کاري نميکرد، شبي از شبها در ستاره ها نظر کرد و صبح گفت امشب وضع شگفت انگيزي ديدم، نمرود گفت چه بود، گفت نوزادي را در همين کشور خود ديدم که هلاکت ما همه بدست او است و بهمين نزديکي مادرش باو آبستن مي شود، نمرود از اين خبر تعجب کرد، گفت زن ها بدو آبستن شده اند؟ گفت نه، در علم خود يافته بود که آن مولود را باتش مي سوزانند ولي درک نکرده بود که خداي تعالي او را نجات ميدهد فرمود نمرود زنان را از مردان

DGHFDG بازدید : 138 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

غيبت حضرت ابراهيم خليل مانند غيبت قائم اسلام (ع). خداي عز و جل اثر حمل حضرت ابراهيم را در شکم ما در پنهان داشت و تولدش نيز به سبب اوضاع اختناق آور فرعوني پنهان بود. ابراهيم از هنگام تولد هميشه در پنهاني و غيبت بود تا وقتي که مدت غيبت به سر آمد و ظهور کرد... سپس دوباره غايب شد و تنها به گردش در شهرها پرداخت. [1] .

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 2,520