loading...
DGHDTH
DGHFDG بازدید : 145 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

شيخ صدوق گويد: غيبت ابراهيم خليل (ع) مشابه غيبت قائم ما صلوات الله عليه و بلکه شگفت‏انگيزتر از آن است. زيرا خداوند عزوجل، اثر ابراهيم (ع) را حتي همان هنگام که در شکم مادرش بود از ديدگان مستور داشت به طوري که جاي ابراهيم را از شکم مادرش به پشتش تغيير داد و امر ولادتش را نهان کرد تا آنکه زمانش فرا رسيد.

شيخ صدوق به سند خود از امام صادق (ع) روايت کرده است که فرمود:

«پدر ابراهيم، منجم نمرود بن کنعان بود. روزي به نمرود گفت: در مملکت ما کودکي به دنيا خواهد آمد که نابودي ما همه به دست اوست. نمرود،در پي اين پيش‏بيني،زنان را از مردان جدا کرد. در همين ايام پدر ابراهيم با همسرش درآميخت و زن باردار شد. نمرود قابله‏ها را مامور کرد که زنان را بازرسي کنند و اگر زني را باردار ديدند او را بياگاهند. قابله‏ها مادر ابراهيم (ع) را نيز وارسي کردد و خداوند جنيني را که در رحم بود به پشت وي انتقال داد، از اين رو قابله‏ها گفتند: او باردار نيست. چون مادر ابراهيم بزاد، پدرش خواست کودک را نزد نمرود ببرد، اما همسرش مانع شد و به وي گفت: اگر اين کودک را نزد نمرود ببري او را خواهد کشت. بگذار او را به غاري ببرم و در همانجا رهايش کنم تا عمرش به سر آيد. پس کودک را به غار برد و در آنجا به وي شير داد سپس کودک را در غار رها کرد و در غار را با صخره‏اي بست و خود بازگشت. خداوند از طريق انگشت ابهام ابراهيم به وي خوراک مي‏داد.بدين گونه که ابراهيم آن انگشت را مي‏مکيد. ابراهيم در يک روز به اندازه‏ي يک هفته، و در يک هفته به اندازه‏ي يک ماه، و در يک ماه به اندازه‏ي سالي رشد يافت. پس از مدتي مادر ابراهيم از شوهرش اجازه خواست تا به ديدار فرزندش برود. وقتي به غار وارد شد به ناگاه ابراهيم را ديد که چشمانش همچون چراغ مي‏درخشيد. او را در آغوش گرفت و به او شير داد و بازگشت. پدر ابراهيم از وضع کودک پرسش کرد، زن پاسخ داد که ابراهيم را زنده به گور کرده است و پي در پي عذر و بهانه مي‏آورد تا آنکه در طلب حاجتي از خانه بيرون شد و به سوي غار رفت و ابراهيم را در آغوش گرفت و شيرش داد و بازگشت. هنگامي که مادر قصد بازگشت داشت ابراهيم دامن او را گرفت و به وي گفت: مرا با خود ببر. مادر جواب داد: بايد از پدرت اجازه گيرم. ابراهيم همچنان در غار ماند و

خود را از ديدگان پنهان مي‏کرد، تا آنکه به امر خدا وظيفه يافت از غار خارج شود. سپس غيبت دوم برايش رخ داد و اين هنگامي بود که طاغوت عصر او وي را از مصر بيرون راند و ابراهيم گفت: من از شما و آنچه غير از خدا مي‏پرستيد، کناره مي‏گيرم

صدوق در ادامه اين روايت گويد ابراهيم غيبتي ديگر داشت که طي آن به تنهايي به سرزمينهاي ديگر سفر کرد تا عبرت آموزد. آنگاه وي حديث ديگري که متضمن همين نکته است، نقل کرده است.

DGHFDG بازدید : 101 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

و نيز از آن حضرت‏صلي الله عليه وآله است که فرمود: مهدي از فرزندان من است، براي او غيبت و حيرتي است که در آن امت‏ها گمراه مي‏شوند، ذخيره پيغمبران را مي‏آورد، آن‏گاه زمين را پر از عدل و قسط مي‏کند چنان‏که از ستم و ظلم پر گشته است. [2] .

و از آن حضرت‏صلي الله عليه وآله است که فرمود: خوشا به حال کسي که درک کند قائم اهل بيت مرا در حالي که هنگام غيبت و پيش از قيامش به او اقتدا کند و دوستانش را دوست بدارد و از دشمنانش بيزاري جويد، که او از همراهان و دوستان و گرامي‏ترين امّتم در روز قيامت خواهد بود.

DGHFDG بازدید : 119 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

برجسته‏ترين همانندي ميان يوسف زهراعليه السلام و يوسف يعقوب‏عليه السلام، همانندي در غيبت است. امام باقرعليه السلام به محمدبن مسلم مي‏فرمايد:

يا محمّد بن مسلم ان في القائم من اهل بيت محمّدعليهم السلام شبه من خمسة من الرسل يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... وامّا شبهه من يوسف بن يعقوب‏عليه السلام فالغيبة من خاصته و عامته و اختفائه من اخوته.... [1] .

اي محمّد بن مسلم! قائم آل محمّد (عج) با پنج تن از پيامبران شباهت دارد: يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمّد صلوات اللَّه عليهم... و امّا شباهت او به يوسف در غيبت اوست از اقوام دور و نزديک و از برادران خود....

نخستين سؤال درباره‏ي اين شباهت، آن است که ميان غيبت امام عصر (عج) و غيبت يوسف‏عليه السلام تفاوت فراواني وجود دارد؛ زيرا غيبت يوسف‏عليه السلام، غيبتي است نسبي؛ يعني هرچند او از کنعان، برادران و پدر و مادر خود غايب بود، ولي از ديدگان مصريان غايب نبود. او با مصريان، گفت و گو و رفت و آمد داشت، در حالي که غيبت حضرت مهدي (عج) غيبتي است مطلق و آن حضرت از ديدگان همگان غايب‏اند. از اين رو، قياس آن دو با يکديگر قياس مع الفارق است. پاسخ به اين نکته، در شباهت دوم خواهد آمد.

DGHFDG بازدید : 121 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

اما سنتي که از حضرت مسيح (ع) در حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه است اختلاف خلق در او است همان طوري که درباره مسيح اختلاف واقع شد برخي گفتند عيسي را بدار زدند و کشتند بعضي ديگر گفتند نه چنين است بلکه شبيه او را بدار زدند. [1]  همچنين درباره حضرت مهدي (ع) عده اي منکر و کافر شدند و گروهي مومن و ثابت ماندند برخي گفتند اگر مهدي (ع)

بود تا کنون پوسيده شده و از بين رفته بود و جمعي گفتند در جنب قدرت حق، پايدار ماندنش شگفي نيست.

DGHFDG بازدید : 114 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

اما سنتي که از يوسف پيغمبر در مهدي عليه السلام است ناشناس ماندنش براي مردم است خلق او را مي ديدند ولي نمي شناختند برادرانش مدتي با او آميزش داشتند ولي او را نمي شناختند بر بساطش قدم مي گذاشتند و او نيز بر آنها وارد مي شد

اما کسي او را نمي شناخت.

DGHFDG بازدید : 125 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

در کيفيت آن چنين ذکر شده که به سلطان وقت خبر دادند که پسري متولد مي شود و بساط سلطنت ترا بهم مي زند. دستور داد در آن ايامي که منجمين خبر داده بودند نطفه

بچه منعقدمي شود، هيچ مردي نزديک همسرش نشود. اما در آن شب به او خبر دادند بالاخره نطفه آن پسر منعقد گرديده است. لذا در صدد بر آمد هر بچه اي که پسر متولد شود او را بکشد لذا جاسوسهائي معين کرد که اگر زني پسر زائيد، او را بکشند و قابله ها هم ماموريت يافتند گزارش بدهند.

DGHFDG بازدید : 120 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

اما نسبت به سنت جناب موسي غائب شدنش از ميان قومش مي باشد که چندين مرتبه واقع گرديد. يک بار از ميان قومش بيست و هشت سال غائب شد به

قسمي که بني اسرائيل اصلا از حال او خبر نداشتند و جرات نداشتند اسمش را ببرند، در گوشه و کنار، گاهي در بيابان گرد مي آمدند و عالمي که داشتند اوصاف موسي را برايشان مي خواند و به آنها مژده مي داد آن پيغمبري که خدا براي نجاتشان خواهد فرستاد چنين اوصافي دارد. هنگامي که پس از بيست و هشت سال موسي (ع) در ميان قومش پيدا شد [1]  جريان قتل قبطي و نزاعش با ديگري پيش آمد که به او خبر دادند دستگاه حکومتي فرعون در صدد دستگيري تو است، هر چه زودتر فرار کن. لذا موسي (ع) مجددا غائب شد و به مدين رفت و ده سال نيز در آنجا ماند و از انظار بني اسرائيل غائب بود.

DGHFDG بازدید : 126 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

نکته ديگري که برخي به عنوان شبهه مطرح مي کنند، اين است که فايده امام غايب چيست؟ آيا غيبت مضرّبه منافع امام نيست؛ امام که دست مردم از دامان او کوتاه است، چه فايده اي دارد؟

ملاصدرا(ره) دو پاسخ دقيق به اين شبهه مي دهد.

يکم. غرض اصلي از خلقت امام، هدايت رهبري مردم نيست که اگر اين، محقق نشد امام فاقد فايده ي خود گردد؛ بلکه هدف از خلقت اين موجودات اشرف، اين است که آنان واسطه در فيض اند. غايت حقيقتي خلقت آنان، اين است که وسايط در فيض اند و تعليم و هدايت مردم و استکمال نوع بشر، هدف عارضي است که از قرار گرفتن آن وجودات در بين مردم، حاصل مي شود.

بر اين اساس فرقي ندارد که امام ظاهر مشهور باشد يا خامل مستور، شناخت و تبعيّت مردم، بر هدف حقيقي و واقعي امام اثري ندارد. شايد بتوان گفت: يکي از وجوه تشبيه امام غايب به خورشيد پشت ابر، همين نکته است که بهره گيري مردم از نور خورشيد، هدف عرضي است و نقش اصلي خورشيد، ثبات و محور بودن کل منظومه شمسي است و ابر ضرري به اين نقش نمي زند.

«ومما يجب ان يعلم ان الغايه والغرض من وجود الامام ليس مجرد حصول الائتمام حتي لو فرض امام لم يرجع اليه احدٌّ من الناس لَفات الغرض من وجوده وکذا لو کان خاملاً مستوراً غير ظاهر فانا قد اشرنا الي ان السبب والعله في کون الارض لا تخلو عن حجه ماذا؟ فبذلک يندفع طعن جماعه من المخالفين علي الاماميه با نهم قائلون بوجود امام قائم حي مده مديده من غير ان يعرف شخصه و يهتدي بنور تعليمه و ارشاده فما الفائده في وجوده؟ وهذا لطعن غير واردٍ اصلا فان الغايه الحقيقيه في وجود شي اخرا علي و ارفع من تعلم الناس منه و مع ذلک يلزم وجوده کونه بحيث يکون هدي للناس ان اهتدوا به واما عدم اهتدائم بنوره فليس من جهته عليه السلام». [1] .

لازم است دانسته شود که غرض از وجود امام، صرف اطاعت پذيري مردم نيست که اگر آنها به امامي مراجعه نکردند يا امامي مستور بود، غرض وجودي او فوت شود. ما اشاره کرديم که چرا زمين نبايد از حجت خالي باشد و به همان دليل، اشکال و طعن مخالفان شيعه - که مي گويند فايده امام غايب چيست - دفع مي شود، غايت حقيقي و اصلي امام، چيزي غير از اهتدا و تعلّم مردم است. البته در صورت خواست و اراده ي مردم، اهتدا حاصل مي شود؛ امّا هدايت مردم غرض عارضي وجود امام است.

بر اين اساس هدف خلقت امام، هدايت خلق نيست؛ چرا که «العالي لايلتفت الي السافل» [2]  و «کون النبي والامام حجه للخلق عارضه له». اين نتيجه اي است که ملاصدرا از حديث معروف کميل زياد، استنباط مي کند و مي گويد:

«ان هذا القائم بحجه الله لايجب ان يکون ظاهراً مشهوراً کمولانا اميرالمؤمنين في ايام تمکّنه من الخلافه الظاهره بل ربّما يکون خاملاً مستوراً کهو قبل ذلک الوقت و کاولاده المعصومين سيما القائم المنتظر(عج) امامنا الهادي». [3] .

خلاصه آنکه هدف اصلي امام، چيزي فراتر از هدايت مردم است و آن حفظ نظام هستي به وجود شريف او است و اگر مردم به امام مراجعه نکردند، غرض و فائده ي عرضي امام، تحت الشعاع قرار مي گيرد و روشن است که حتي علّت اين محروميّت هم خود مردم اند؛ نه اما: «امام عدم اهتدائهم بنوره فليس من جهته(عليه السّلام)». [4] .

فايده اصلي امام غايب با امام حاضر، فرقي نمي کند و اصولاً اين پرسش (فايده امام غايب چيست؟) حاکي از عدم درک صحيح، معناي حجت است.

دوّم. فوايد امام منحصر و محصور به ديدن او نيست و فوايد زيادي، بدون روِ يت او مي تواند نصيب جامعه ديني گردد، معرفت امام و تصديق به وجودش و اعتراف به خلافت الهي او، فوايد کثيري را متوجه مؤ منان مي کند و فايده منحصر در مشاهده ي او نيست. ما در تاريخ شاهديم که کساني در عهد رسول الله(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بودند، وجود آن حضرت را تصديق کردند، و به او ايمان آوردند و به مشاهده و زيارت آن حضرت نايل نشدند؛ امّا به درجات رفيعي از ايمان رسيدند، همچون اويس قرني که حضرت رسول را نديد؛ ولي با تصديق و اعتراف به رسالتش، به فوايد زيادي دست يافت. از اين رو فايده امام، منحصر در مشاهده او نيست و امام غايب فايده دارد.

«واسقط من ذلک تشفيعهم علي الفرقه الاماميه بانّ ايّ ثمره في وجود امام لايمکن التوصل اليه واخذ المسائل الدينيه منه؟ فانّ مجرد المعرفه بامامته و رياسته و التصديق بوجوده و انّه خليفه اللّه في ارضه ثمره ينتفعُ بها و ليست الفائده منحصره في مشاهدته اولا تري انّ مَن کان في عهد النّبي و صدّق بوجوده و رسالته کان مؤ منا حقا وان لم يره مشاهده کاويس القرني، فهکذا هيهنا» [5] .

DGHFDG بازدید : 124 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

صحبت درباره حديث شريفي از حضرت سجاد (ع) بود که فرمود در قائم ما يعني حضرت مهدي (ع) از پيغمبران گذشته سنتي است که سنت آدم و نوح طول عمر بود که گذشت. اما سنت ابراهيم پنهان ماندن مولودش بود همانگونه که تولد حضرت ابراهيم خليل الرحمن مخفي نگهداشته شد، ولادت حضرت مهدي (ع) نيز مستور و خود آن حضرت نيز از انظار مخفي بود و جز به صالحين از اصحاب و خواص ياران، امام عسکري (ع) او را نشان نمي داد.

DGHFDG بازدید : 127 جمعه 16 مهر 1389 نظرات (0)

عزير از رهبران طايفه بني اسرائيل بود... روزي سر راه به ويرانه اي رسيد... اجساد مردگان در هر گوشه بچشم مي خورد، به کنار ديواري تکيه داد و گفت: بحيرتم که خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد؟ خداوند او را صد سال مي رانيد... وي در اين مدت از ديدگان قومش غايب و پنهان بود واحدي نمي دانست که عزير در کجاست؟ تا اينکه خداوند او را زنده گردانيد (سوره 2، آيه 259.)

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 27
  • بازدید کلی : 2,529