loading...
DGHDTH
DGHFDG بازدید : 164 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

امام علي‏بن ابي‏طالب(ع) مسئله غيبت حضرت مهدي(ع) را با زمينه‏سازي حساب شده و منسجمي در چند مرحله مطرح مي‏کنند و کاملاً روشن است که اين کار به صورت تصادفي انجام نگرفته است بلکه با توجه به ظرفيت و کشش فکري افراد و شيوه‏هاي صحيح آموزشي و همينطور با در نظر گرفتن سير طبيعي و خارجي وقايعي که در آينده پيش خواهد آمد به تبيين و تشريح امور پرداخته‏اند. در يک مرحله پس از تصريح به ضرورت وجود حجت الهي در روي زمين و بلکه کل نظام عالم هستي مي‏فرمايند:

هرگز زمين از حجت الهي که با دليل و برهان براي حاکميت بخشيدن به احکام و ارزشهاي ديني قيام مي‏نمايد خالي نخواهد بود و حجت خداوند عالم يا به صورت شناخته شده و آشکار [مثل يازده امام(ع)، در ميان مردم زندگي مي‏کند] يا [در اثر فراهم نبودن شرايط مناسب] به‏طور پنهان و ناشناخته به سر مي‏برد. [1] .

در روايت ديگري امام علي(ع)، پس از اشاره به ضرورت وجود امام معصوم در روي زمين و تبيين مسؤوليتهاي او مي‏فرمايند:

حجت خدا، گاهي به صورت علني به طوري که همه او را مي‏شناسند در ميان مردم حضور دارد؛ امّا زمام امور را به جهت فراهم نبودن شرايط در دست ندارد. گاهي نيز حجت الهي روي مصالحي به اراده خداوند متعال از ديده مردم غايب است. در چنين مواقعي آنها در انتظار حجج الهي به‏سر مي‏برند. توجه به اين نکته ضروري است که در دوران غيبت گرچه جسم امام(ع) به علت وجود خطرات و يا مصالح ديگري از ديده مردم نهان است ولي دانش او براي مردم مخفي نيست (همه از آن اطلاع دارند) و آداب و احکام و تعاليمش در قلب و جان انسانهاي مؤمن استوار و پابرجاست و مردم بر اساس تعاليم و رهنمودهاي او زندگي مي‏کنند. [2] .

در مرحله بعد، اميرالمؤمنين(ع) ضمن معرفي آخرين حجت الهي اصل مسئله غيبت آن حضرت را بيان مي‏کنند. از «اصبغ بن نباته» نقل شده است که مي‏گويد:

روزي به حضور علي‏بن‏ابي‏طالب(ع) رسيدم آن حضرت را غرق در انديشه ديدم در حالي که از اين وضع بسيار متعجب بودم [چون حضرت را هرگز در آن حال نديده بودم] عرض کردم: يا اميرالمؤمنين مگر اتفاقي افتاده است که اينگونه نگران و غرق در درياي تفکّر به نظر مي‏رسيد؟

حضرت علي(ع)، در پاسخ فرمودند: درباره فرزندي که بعدها از نسل من به دنيا خواهد آمد فکر مي‏کنم. او يازدهمين فرزند من است. او مهدي ما اهل بيت است که زمين را پس از پر گشتن از ظلم و ستم و تباهي با عدل و داد پر خواهد ساخت. امّا پيش از آن براي او يک دوره غيبتي هست که عده زيادي از مردم در اين دوره از حق و صراط مستقيم منحرف مي‏شوند. [3] .

در گام بعدي علي(ع) به طولاني بودن دوره غيبت امام عصر(ع) و مشکلات و گرفتاريهاي آن مي‏پردازند. به عنوان نمونه در يک مورد مي‏فرمايند:

در دوره غيبت امام غايب مردم از حدود و چارچوب احکام شرع خارج خواهند شد و بسياري از آنها گمان خواهند کرد که حجت الهي از دنيا رفته و امامت پايان پذيرفته است ولي سوگند به خدا در چنين دوره‏اي حجت خدا در بين مردم و در کوچه و بازار آنها در حال رفت و آمد خواهد بود و وي حرفهاي مردم را خواهد شنيد... او مردم را خواهد ديد ولي آنها تا زمان معيني که خداوند مقرر کرده است قادر به ديدن آن حضرت نخواهند بود. [4] .

همينطور در اين باره به مناسبت ديگري مي‏فرمايند:

دوره غيبت امام مهدي(ع) به قدري طولاني خواهد بود که انسانهاي بي‏خبر از مصالح و حکمتهاي الهي از ظهور آن حضرت مأيوس خواهند شد و در اثر نااميدي از ظهور منجي عالم بشريت حتي اين جمله را به زبان خواهند آورد که: خداوند عالم نيازي به آل محمد(ص) ندارد؛ يعني اگر از آل محمد(ص) کسي در روي زمين بود تا کنون بايد قيام مي‏کرد و به اين نابسامانيها و بي‏عدالتيها پايان مي‏داد. [5] .

 

DGHFDG بازدید : 172 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

سيد مرتضي در اين باره ميگويد: اينکه مخالفين از ما ميپرسند: چرا امام زمان براي

دوستانش آشکار نميشود؟ سوال بي موردي است، زيرا اگر مقصود آنها اينست که در حال غيبت لطف [1]  براي دوستان امام حاصل نيست، و بنابراين تکليفي نخواهند داشت ميگوئيم اين اشکال بر ما وارد نيست، چه که براي دوستان امام، در حال غيبت هم لطف حاصل است. زيرا هنگامي که دوستان امام دانستند که هر لحظه منتظر ظهور امام غائب خود ميباشند و انتظار آمدن و بسط يد و امامت او را ميکشند، قهرا از امر و نهي وي ميترسند و بدين ملاحظه از ارتکاب زشتيها بر کنار ميمانند و واجبات را بجا مياورند. پس

غائب بودن امام در نظر دوستانش مثل اينست که وي در شهري و دوستانش در شهري ديگر باشند. بلکه ملاحظه دوستان از شخص امام زمان عليه السلام در حال غيبتش بيشتر است، زيرا در حال غيبت، دوستان احتمال ميدهند امام در شهر و نزديک بانها و در همسايگي آنها باشد و آنها را به بيند ولي آنها امام را نشناسند و از اخبار او آگاهي نيابند. اما اگر مثلا در شهري باشد احتمال ميدهند خبر وي بامام نرسد و کارهاي او از نظر امام مخفي بماند. و ناگفته معلوم است که در صورت نخست دوري دوستان از ارتکاب قبائح بيشتر از صورت دوم است، پس وقتي لطف وجود امام براي دوستان در هر حال حاصل باشد اگر از نظر آنها غائب گردد، اشکالي ندارد. اگر مخالفين حصول لطف را براي دوستان امام اعتراف کنند ولي بگويند چرا امام براي آنها ظاهر نميگردد؟ ميگوئيم: بعقيده ما در همه حال واجب نيست امام ميان دوستانش آشکار باشد از اينرو سوال آنها بي مورد است. بعلاوه لطف وجود امالم زمان از راه ديگري هم بواسطه آن حضرت براي دوستانش حاصل است. باين بيان که دوستان امام بواسطه وي نسبت بتمام احکام دين اعتماد و وثوق دارند و اگر امام نميبود چنين اعتماد وثوقي براي آنها پيدا نميشد، و احتمال ميدادند که بسياري از احکام دين از نظر آنها پوشيده باشد و يا از ميان رفته و بانها نرسيده باشد، از اينرو موقعيکه يقين بوجود اقدسش نمودند. از اينگونه اشکالات و احتمالات ايمن خواهند بود. بنابراين بواسطه وجود امام زمان، از اين لحاظ هم لطف حاصل است.

 

DGHFDG بازدید : 174 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

اگر گفته شود

با فرض غيبت امام چه راهي براي رسيدن به حق وجود دارد؟

اگر بگوييد: راهي بسوي حق وجود ندارد در اين صورت مردم را در سرگرداني و گمراهي و شک و ترديد در بقيه امورشان قرار داده ايد.

و اگر بگوييد: به وسيله دلايل حق و نشانه هاي آن، به حق مي توان رسيد (در جوابتان گفته مي شود: خود اين تصريحي است به اينکه با وجود اين دلايل و نشانه ها، ديگر نيازي به امام نيست) و بايد به حق رجوع کرد.

در جواب از اين اشکال و تفاصيل آن گوييم:

حق بر دو قسم است: عقلي و سمعي.

حق عقلي به وسيله دلايل و برهانهايش بدست مي آيد و با نظر کردن ودقت و تأمّل در آن، درک مي شود.

اما حق سمعي (اقوالي از پيامبر (صلي الله عليه وآله) و تصريحاتي از ناحيه ايشان وامامان از نسل ايشان (عليهم السلام) بعنوان دلايل ونشانه هايي براي شناخت آن قرار داده شده) و همه موارد آن را بيان کرده و توضيح داده اند و هيچ موردي را بدون دليل وا نگذاشته اند.

با اينهمه، اگرچه مسأله حق و اقسام آن همانطور است که ما گفتيم، لکن نياز به امام امري ثابت و لازم است; بخاطر اينکه دليل نياز مستمر وهميشگي انسانها به او ـ در هرزمان و به هرشکلي که باشد ـ عبارت از اينست که: امام (عليه السلام) لطفي در حق ماست که در انجام واجبات و دوري گزيدن از بديها تأثير دارد و اين امر، بگونه اي است که هيچ چيز ديگري ما را مستغني از آن نمي سازد و هيچ چيزي در اين جايگاه، جايگزين او نتواند بود.

و اما نياز به او در امور مرتبط با حق سمعي و اقوال شرعي، باز هم ظاهر و آشکار است. زيرا نقل روايت، اگرچه از طرف حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) و پدران بزرگوار حضرت مهدي (عليه السلام) در باره تمام امورِ مورد نياز دين، وارد شده است; با اينهمه ممکن است نقل کنندگان روايت به دليلي يا از روي تعمّد يا از روي اشتباه، دست از نقل بکشند و بدينوسيله نقل منقطع بشود، يا در بين کساني که نقل آنها حجيّت ندارد باقي بماند. در اينصوت نياز به امام (عليه السلام) خواهد بود تا آن را کشف کند وتوضيح بدهد و مورد تقصير را بيان فرمايد.

پس ظاهر شد که: نياز به امام (عليه السلام) در هر حالي ثابت است اگرچه رسيدن به حق از طريق دلائل و ادله آن نيز ممکن باشد.

 

DGHFDG بازدید : 194 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

هدايت بشر حائز اهميت و مورد توجه پروردگار است بهمين علت مسائل اعتقادي به سبکي بيان مي شود که همه از عالم و عامي و فيلسوف و بي سواد به راحتي بتوانند درک کنند و با اطمينان خاطر و يقين کامل بدان بکروند. پروردگار متعال به منظور تفهيم مساله غيبت امام زمان (ع) براي برخي از انبياي سلف غيبت مقدر مي فرمايد تا نمونه و دليل روشني باشد براي اثبات غيبت امام زمان (ع) در زمان غيبت. براي روشنگري مساله به غيبت چند نفر از انبياء اشاره مي شود:

 

>غيبت ادريس

>غيبت صالح

>غيبت ابراهيم

>غيبت يوسف

>غيبت موسي

>غيبت عزير

>غيبت يونس

 

DGHFDG بازدید : 230 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

شيخ صدوق در اکمال الدين به اسناد خود از اهل بيت عليهم السلام آورده است که يوشع بن نون بعد از موسي قائم مقام او شد. او در مقابل طاغوتهاي زمان صبر بر بلايا را پيش مي ساخت. تا آنکه سه تن از آنان درگذشت. بعد از آن کارش استوار شد. اما دو تن از منافقان قومش به همراهي صفراء دختر شعيب و همسر موسي با صد هزار تن عليه او خروج نمودند. يوشع با آنان به نبرد برخاست بسياري از آنان را به قتل رسانيد. باقيمانده آنها رو به فرار نهادند و صفراء اسير شد. بعد از يوشع تا ظهور داود درمدت چهارصد سال يازده تن ديگر از حجتهاي خدا به تبليغ شريعت توحيد مامور گشتند. تمام اين پيشوايان درغيبت و اختفاء بودند. تا اينکه امر به آخرين آنها منتهي شد. او پس از غيبت آشکار گرديد وپيرو آن خود را به داود بشارت داد. وگفت که او بر جالوت پيروز شد و زمين را از وجود او و سربازانش پاک مي سازد. آنان بطور اجمال آگاه شده بودند که او تولد يافته و به حد رشد رسيده است.او را نيز مي ديدند ولي نمي شناختند. چون طالوت عازم جنگ با جالوت شد پدر و برادران داود با وي همراه

شدند. اما داود عليرغم خشم برادرانش از رفتن خودداري ورزيد و به چراندن گوسفندان پدرمشغول گشت. نبرد شدت گرفت و مردم درسختي و تنگنا قرار گرفتند. پدر داود بازگشت و به پسرش گفت: غذائي نزدبرادرانت ببر تا از آن نيرو گيرند. داود که کوتاه ‏قد و کم مو بودبه راه افتاد. در راه که از کنار سنگي مي گذشت ناگاه شنيد که سنگ ندا مي دهد: مرا بردار و بوسيله من جالوت را بکش زيرا من براي کشتن او آفريده شده ام. داود آن را برداشت و در خورجيني که از آن سنگ به سوي گوسفندان مي انداخت قرار داد. سپس نزد طالوت رفت طالوت گفت: جوان نيرويت درچه حد است؟ گفت در آن حد که چون شيري بر گوسفند حمله برد مي روم و گوسفند را از چنگال او نجات مي دهم و سر شير را نيزهمراه ميآورم. خداوند به طالوت وحي کرده بود که قاتل جالوت کسي است که ‏اگرزرهت را بپوشد اندازه‏اش باشد. طالوت زره خود را به داود و مشاهده کرد که بر قامتش راست آمد. داود گفت: جالوت را به ‏من نشان دهيد. چون او راديد سنگ را برگرفت و به سويش پرتاب کرد سنگ ميان دو چشمان جالوت نشست و مغزش را پريشان ساخت در نتيجه او از مرکب به زيرافتاد. مردم داود را زمامدار خود ساختند. خداوند نيز بر او زبور را فرو فرستادو آهن را دردستش نرم ساخت و استفاده از آن را به وي آموخت. به کوهها و پرندگان فرمان داد که باو تسبيح گويند. به او صدائي عطا فرمود که همانند آن يافت نمي شد به وي قوت عبادت دادو به پيامبري مبعوثش نمود. 233- امام صادق عليه السلام فرمود: و هکذا يکون سبيل القائم (عليه السلام)له علم اذاحان وقت خروجه انتشر ذلک العلم من نفسه وانطفه الله عزوجل فناداه اخرج يا ولي الله فاقتل اعداءالله وله سيف مغمد اذا حان وقت خروجه اقتلع ذلک السيف من غمده‏ وانطقه الله عزوجل فناداه السيف اخرج يا ولي الله فلايحل لک ان تقعدعن اعداءالله فيخرج ويقتل اعداء

الله حيث ثقفهم يقيم حدودالله ويحکم باحکام الله عزوجل: به همين ترتيب مي باشد قائم آل محمد عليه السلام که چون هنگام قيامش فرا رسد پرچمش به خودي خود گشوده گشته و خداوند عزوجل به نطقش در ميآورد که: برخيز اي ولي خداد شمنان خدا را بقتل رسان کما آنکه شمشير او که در نيام است در آن هنگام از غلاف بيرون آمده و به اذن الهي بانک مي زند: قيام نما اي ولي خدا تو را جايز نيست که ازاعداء خدا بازنشيني پس او قيام مي نمايد و دشمنان خدا را هر جا که بيابد به قتل مي رساند حدود خدا را جاري مي سازد و به احکام خداوند عزوجل حکم مي نمايد. در ادامه روايت چنين آمده که داود سليمان را جانشين خود معرفي ساخت و سليمان اصف بن برخيا را اصف را خداوند مدتي طولاني غايب ساخت. بعد از مدتي ظاهر شد  وپس از زماني مجددا از مومنان تا آن زماني که خدا خواهد غيبت گزيد در آن هنگام بخت نصر بر آنان مسلط شد و دانيال نبي را نود سال اسير خود نگه داشت و بعد از آن وي را به چاهي افکند بلا بر پيروان‏ دانيال فزوني گرفت و آنان چشم انتظار ظهور او بودند. مدتي طولاني گذشت و اکثر آنان در حقانيت دين خود دچار شک و ترديد شدند. بالاخره بخت نصر رويائي ديد که باعث شد که دانيال راازچاه بدراورداوازمکاني پنهان بربني اسرائيل ظاهرشد ودستگيرنده وهدايتگرانان گشت. بعدازوفات دانيال عزيزبه رسالت برگزيده شد بني اسرائيل معالم دين خود را از او فرا مي گرفت. خداوند او را نيز يکصد سال غايب ساخت که بعد از آن مدت دوباره به ميان بني اسرائيل بازگشت. به همين ترتيب حجج الهي بعد از او غيبت مي گزيدند و پيروان آئين توحيد در سختي و تنگنا بودند. تا اينکه يحيي بن زکريا پا به عرصه جهان نهاد. او در سن هفت سالگي بر بني اسرائيل ظاهر شد و گفت که بعد از بيست واندي سال ديگرمسيح عليه السلام قيام ميکند و آنان را از درياي طوفاني زمانه به ساحل نجات رهنمون

مي سازد. اما حضرت مسيح، هم ولادتش پنهان بود و هم دوران رشدش. و اين صريح قرآن است که: فحملته فانتبذت به مکانا قصيا: پس مريم به او حامله شد و براي فرار از سرزنش مردم به مکان دوري پناهنده گرديد به هنگامي که عيسي عليه السلام در ميان بني اسرائيل ظاهر شد، بلا و سختي بر آنان فزوني گرفته بود. ديگر ماجراهاي او همان است که در قرآن کريم بيان شده است. شمعون، وصي مسيح و اصحاب او نيز در اختفا بسر مي بردند. تا آنجا که به لحاظ شدت و تنگنا چاره‏اي نيافتند جز آنکه به يکي از جزاير بار سفر بر بندند و در آنجا سکني گزينند.

 

DGHFDG بازدید : 157 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

دومين تفسير شهيدسيدمحمد صدر، بر اين اساس استوار است که امام حسن عسکري (ع)، فرزند خود را به گونه‏اي خاص تربيت کرد و او را از همان روزهاي اول تولّد، از چشمان مردم دور نگه داشت و به جز افراد اندکي، کسي با چهره آن حضرت آشنا نبود و پس از وفات پدر، احتجاب امام مهدي (ع) از مردم شديدتر شد. آن حضرت فقط از راه نائبان چهارگانه، با مردم ارتباط داشته، و به مرور زمان و آمدن نسل‏هاي جديد و فوت کساني که او را مي‏شناختند، کسي نماند که بتواند چهره امام را تشخيص دهد.

شناخت امام از سوي افراد، مستلزم اقامه دلايل قطعي بر امام بودن او است و بر همين اساس، امکان جابه جا شدن امام در کشورهاي مختلف، بسيار طبيعي است و به سادگي انجام مي‏گيرد. در اين صورت کسي از هويت ايشان آگاه نيست و ناشناس است.

مردم او را مي‏بينند و جسم او براي افراد قابل رؤيت است، اما عنوان او يعني مهدي بودن او، براي آن‏ها آشکار نيست.

ايشان براي چنين تفسيري دو نوع دليل ارائه کرده‏اند:

1. متون روايات (دليل نقلي)

2. دليل عقلي.

روايات گوناگوني به صراحت يا به طور ضمني، نوع حضور امام را بيان مي‏کند. شيخ طوسي (ره) از محمد بن عثمان عمري نقل مي‏کند: «والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم کل سنة يري الناس و يعرفهم و يرونه و لايعرفونه؛ به خدا قسم صاحب اين امر در هر سال، در موسم حج حاضر مي‏شود و مردم را مي‏بيند و آنان را مي‏شناسد. آنان [نيز   ] او را مي‏بينند، اما نمي‏شناسند».

اين تعبير، بسيار گويا است و با تعبيرهاي روايات گذشته، منافات ندارد؛ اما از آنها صريح‏تر است. شواهدي که بيانگر وجود مکان خاصي براي امام است، و امکان کشف آن مکان به وسيله دشمنان را اشاره مي‏نمايد، نشان دهنده حضور او ميان مردم است. به همين جهت، احتياطهاي فراواني جهت ايمن ماندن امام، از تيررس دشمنان انجام مي‏گيرد و سفيران نيز از ميان افرادي انتخاب مي‏شوند که نسبت به آنان، بيشترين وثوق و اطمينان وجود دارد.

دليل عقلي، معجزه را زماني ضروري مي‏داند که راه طبيعي، براي رسيدن امام، به آرمان‏هاي مورد نظر کارساز نباشد و با از بين رفتن فرصت‏هاي طلايي، فلسفه وصايت و امامت از بين برود. اين‏جا است که امام (ع)، نيازمند دخالت مستقيم خدا براي حفظ او مي‏گردد.

پس، امام عصر (ع) از همان روزهاي اول، چهره او براي عموم مردم و شيعيان ناآشنا بود، بنابراين نيازي به اعجاز الهي براي حفظ امام وجود نداشت. [1] .

پس از اين شهيد صدر، مجموعه عوامل زير را برمي‏شمرد که به طور طبيعي امام را در مخفي شدن ياري داده است:

1. جهل و ناآشنايي دوستان و دشمنان نسبت به قامت، قيافه و خصوصيات چهره امام؛

2. عدم ايمان بسياري از مسلمين، حاکمان، اميران و مأموران به وجود او. اين انکار وجود او عاملي براي انصراف آنان از کنکاش و تحقيق درباره او است؛

3. بسياري از شيعيان، با پذيرش عامل اوّل، معتقدند که امام (ع) قابل رؤيت نيست. و به همين دليل، از کنکاش و تلاش براي رؤيت او صرف‏نظر مي‏کنند؛

4. ايمان به عنايت دائمي و لطف ويژه الهي، نسبت به يگانه حجت خود و تعلّق مشيّت او بر حفظ اين يادگار پيامبر خاتم (ص).

پس با فرض عدم وجود مصلحت براي شناخت امام (ع) به وسيله مردم؛ آنان موفق به شناخت امام نمي‏شوند و بدين ترتيب، زمينه‏هاي رواني و اعتقادي، آن‏ها را از کنکاش براي کشف وجود امام (ع) منصرف مي‏کند. اين زمينه‏ها، امام را در مخفي ماندن به طور طبيعي ياري مي‏دهد.

در اين جا، بيان دو نکته ضروري است:

1. با توجه به تلاش‏هاي پيوسته دستگاه حاکم، براي کشف محل اقامت امام (ع) (حداقل تا دو دهه پس از شروع رسمي غيبت)، روشن مي‏شود انکار وجود امام (ع)، ترويج امامت جعفر کذاب، شايعه فرزند نداشتن امام حسن عسکري (ع) به هيچ وجه خلفا را از دغدغه وجود او فارغ نکرده است؛ بلکه انديشه قيام او در برابر ستم‏گران، آنان را در هراسي مستمر نگه داشته و آنها را به اصل وجود آن حضرت متوجه ساخته است. هرچند آنان به گونه‏اي شايع مي‏کنند که گويا، اصلاً کسي به اين نام متولد نشده است و وي هيچ وجود و اثري ندارد. [2] .

رهنمودهاي امام (ع) به وکيلان خود در دوران «غيبت صغري»، مبني بر تحويل نگرفتن اموال شيعيان در پاره‏اي از اوقات، نشان دهنده تلاش مستمر دستگاه خلافت، براي کشف وجود امام و محل اقامت او است. [3] .

2. هر چند در مقام تحليل به علل طبيعي و مادي بسنده مي‏شود، ولي نبايد مسؤوليت بزرگ و خطير امام عصر (ع) فراموش شود و سرمايه گذاري انجام شده، براي حفظ موعود الهي را ناديده بگيريم و به عوامل و اسباب مادي توجهي ويژه نماييم؛ بلکه مجموعه عوامل مادي و معنوي - که امام را در تحقّق وعده‏هاي الهي ياري مي‏دهد و او را در انجام وظايف محوله کمک مي‏کند - بايد هميشه مد نظر باشد.

با توجه به گسترده بودن هدف و مسؤوليت‏هاي حضرت مهدي (ع)، و ضرورت تناسب امکانات لازم با وظايف محوله، نبايد بعد غيبي و معنوي را ناديده گرفت و نقش آن را کوچک شمرد يا به چند تحليل طبيعي بسنده کرد.

 

DGHFDG بازدید : 172 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

غيبت به معني توقّف عمل به احکام اسلام نيست. چگونه مي‏تواند چنين باشد، در حالي که وجود اوصياي پيامبر، براي حفظ اسلام است تا راهي صحيح براي کساني باشد که مي‏خواهند به دين عمل کنند. امامان اين وظيفه را به بهترين صورت انجام داده‏اند، بدين سان که گروهي امين را براي فراگير علوم تربيت کرده‏اند.

پذيرش حکومت بر جامعه‏ي اسلامي توسط امامان، جزئي از فعاليت‏هاي اينان بود، اما شرط اساسي براي پذيرش حکومت، که وجود ياوراني شايسته و پيرو امامان است، فراهم نشد. چنان که امير مؤمنان فرمود:

اما والذي فلق الحبّة و برأالنسمة، لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر لألقيتُ حبَلها علي‏ غاربها و لسقيت آخرها بکأس اوّلها.

سوگند به آن‏که دانه را شکافت و بشر را آفريد! اگر بيعت کنندگان نبودند و ياران، حجت بر من تمام نمي‏نمودند، رشته‏ي کار را از دست مي‏گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي‏انگاشتم.

غيبت امام، راه چاره‏اي الهي در برابر مکر عباسي‏ها بود که خواستند امام را بکُشند، اما خداي متعال مي‏خواست او را حفظ و براي روز موعود ذخيره کند. بارزترين حکمت غيبت و سرّ آشکارش در مورد امت ويژه (شيعه‏ي اهل بيت) دادن فرصتي به ميراث داران ائمه بود که مسؤوليت فکري و علمي و سياسي خود را بر اساس فهم بشرِ غير معصوم، از قرآن اجرا کنند و ميراث فکري را که تجربه‏ي معصومانه‏ي پيامبر و امامان برجا گذاشته بود، انجام دهند. انديشه‏ي بازگشت معصوم غايب در آخر زمان و ظهور دوباره‏ي وي در صحنه‏ي اجتماعي و سياسي، براي ارزيابي تجارب گذشته‏ي غيرمعصومانه‏ي بشر است. نيز کشف ميزان تأثير و صدق تعبير و درستي تجربه‏هاي بشر و تحقق وعده‏ي الهي [در برقراري عدالت کامل و حکومت صالحان‏] است. [1] .

مفهوم انتظار فرج، مربوط به مهدي محمد بن حسن عسکري است که رانده شده و مخفيانه زيست و هنوز وجود شريفش در اين حال است. خدايا! در فرج وليّ‏ات؛ حجت بن الحسن، تعجيل فرما! و ارتباط فرج به امت از آن روست که مهدي موعود (عج)، رهبر معصوم آنان است که براي انجام وظيفه‏ي خاص الهي آماده شده است. تقدير خداست که پايان سرنوشت زمين، چنين باشد و حضرت عيسي‏عليه السلام او را کمک کند. بنابراين، حکمت وجود اين اعتقاد در شيعه روشن مي‏شود، گرچه سنّيان به مهدي موعود (عج) و غايب که رانده شده و نگران [وضع امت ] است، ايمان ندارند.

 

DGHFDG بازدید : 186 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

نظير همين غيبت را ساير ائمه اطهار حتي خود پيامبر (ص) داشته اند ولي بنحوي خفيف تر، مثلا هنگام هجرت که پيامبر سه روز در غار ثور توقف کرد، سپس عازم يثرب گرديد، از انظار غايب بود واحدي جز ابوبکر نمي دانست که آن حضرت در کجا پنهان است. در همين سفر بود که متجاوز از ده روز در قبا دو فرسخي يثرب اقامت کرد که نيز احدي جز ابوبکر از جا و مکان زندگي و اقامت حضرت اطلاع نداشت. و اين نيز نوعي غيبت است. و بهمين منوال، همه امامان نسبت به کثيري از شيعيان خود حالت غيبت را داشته اند مثلا: حضرت علي (ع) نسبت به گروهي از مسلمانان و مردم، که آن بزرگوار را مي شناختند حالت ظهور را داشتند ولي نسبت به ساير مردم که اهل آن شهر و ديار نبودند حالت غيبت را. زيرا اينان اولا آن حضرت را نمي ديدند ثانيا اگر هم روزي به مدينه يا کوفه مي آمدند و حضرت را مي ديدند نمي شناختند مگر آن که معرفي بعمل مي آمد. و يا: امام صادق را فقط مردم مدينه مي شناختند ولي ساير مردم از بلخ تا بخارا او را نمي شناختند... و نيز: هنگامي که امام هفتم حضرت موسي بن جعفر (ع) در زندان هرون الرشيد محبوس بود حالت غيبت را داشت زيرا گروه

کثيري از شيعيان، تا مدتها جا و مکان حضرت را نمي دانستند که در کجا زنداني است. [1] .

البته چنانکه ياد شد، غيبت اين بزرگواران کوتاه بوده ولي غيبت حضرت حجت (ع) طولاني است که خود بحث اساسي اين نوشته است و بزودي به بيان آن خواهيم پرداخت.

 

DGHFDG بازدید : 171 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (3)

 

عبداللّه بن فضل هاشمي گويد: شنيدم امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد

«صاحب اين امر را غيبتي هست که بناچار صورت پذيرد و باطل گرايان همگي در آن شک کنند». پرسيدم: فدايت شوم! چرا؟

فرمود: «بخاطر چيزي که بيان آن را به ما اجازه نداده اند

قلت: فَماوَجْه الحکمة في غيبته؟ قال: «وجه الحکمة في غيبته، وجه الحکمة في غيبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالي ذکره». [1] .

محمد بن مسلم گويد: بر امام باقر (عليه السلام) وارد شدم در حالي که قصد داشتم درباره قائم آل محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) سؤال کنم.

امام (عليه السلام) بدون اينکه چيزي بگويم فرمود: «اي محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) شباهتي به پنج نفر از پيامبران وجود دارد: يونس بن متي، و يوسف بن يعقوب، موسي، عيسي و محمد (صلي اللّه عليهم).

امّا شباهت او به يونس (عليه السلام) ; به خاطر آنست که از غيبت باز مي گردد و پس از عمري طولاني، جوان به نظر مي رسد.

امّا شباهت او به يوسف (عليه السلام) ; غيبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش يعقوب (عليه السلام)، با اينکه مسافت بين او و پدرش و اهلبيت و شيعيانش نزديک بود.

امّا شباهت او به موسي (عليه السلام) ; استمرار خوف و طولاني شدن غيبت و مخفي بودن ولادت اوست و اينکه پيروان او بعد از غيبت او با ديدن سختي ها و خواري هاي فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّوجلّ اجازه ظهور به او داده و ياريش نموده و بر دشمنانش پيروز گرداند.

امّا شباهت او به عيسي (عليه السلام) ; اختلاف کساني است که در باره او به مخالفت يکديگر پرداختند، برخي گفتند به دنيا نيامده، گروهي گفتند مُرده است، گروهي ديگر گفتند، کشته شده و به دار آويخته شده است.

و امّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفي (صلي الله عليه وآله وسلم) ; قيام به شمشير و کشتن دشمنان خدا و پيامبر، و ستمگران و مستکبران است و اينکه او به وسيله سلاح و القاء وحشت بر دشمن غلبه مي يابد و هيچ پرچمي از پرچمهاي او بدون پيروزي بر نمي گردد.» [2] .

شيخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شريف «کمال الدين» آورده است: سبب تأليف اين کتاب چنان شد که در يکي از سالها، زماني که از زيارت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) بر مي گشتم، در نيشابور اقامت گزيدم. و آنجا اکثر کساني که بر من وارد مي شدند، شيعياني بودند که امر غيبت حضرت مهدي (عليه السلام) آنان را به حيرت و شبهات دچار ساخته بود.

در بين آنان، يکي از مشايخ اهل فضل که مدّتها در آرزوي ديدارش به سر مي بردم و به خاطر دينداري و استقامت عقيده اش مشتاق زيارتش بودم، به نام «نجم الدين ابو سعيد محمد بن الحسن بن الصلت قمي» به ديدارم آمد و روزي سخن از فلاسفه و اهل منطق در بخارا به ميان آورد، که با شبهات خويش حيرت و شک او را، در امر غيبت طولاني حضرت قائم (عليه السلام)، برانگيخته بودند.

زماني که جوابش را دادم و دلش آرام يافت، پيشنهاد کرد که کتابي در اين باب بنويسم و من هم قول مساعد دادم.

پس از اين قضيه، شبي در خواب ديدم که در مکّه هستم و به طواف «بيت اللّه» مشغولم و در هفتمين شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم و مي بوسيدم و مي گفتم: «امانتي ادّيتها و ميثاقي تعاهدته لتشهدلي بالموافاة».

«امانت خويش را ادا کردم و پيمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قيامت به وفاي آن برايم شهادت دهي».

در همين هنگام مولاي مان صاحب الزمان (صلوات اللّه عليه) را ديدم که کنار درب خانه کعبه ايستاده است، نزديکش رفتم و او با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولي و انديشه هاي متفرقه داشتم دريافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسيد: چرا کتابي درباره غيبت نمي نويسي تا هُمومِ تو را کفايت کند؟ گفتم: اي فرزند رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم)، درباره غيبت تصنيفات و تأليفاتي دارم.

فرمود: نه به آن ترتيب; بلکه از تو مي خواهم که اينک کتابي درباره غيبت بنويسي و غيبت هاي پيامبران را در آن ذکر نمايي.

او با گفتن اين سخن، به راه افتاد و رفت و من دهشتزده از خواب بيدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا و گريه وزاري و شکوه از فراقش گذراندم و صبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تأليف اين کتاب را آغاز کردم. [3] .

آنچه در سفارش و فرمان ولي عصر (سلام اللّه عليه) نسبت به ذکر غيبت هاي پيامبران در کتاب شيخ صدوق قابل دقّت و بررسي است، به يقين اهميّت شناخت اين غيبت ها، در راستاي آشنايي با حکمت هاي مستور در اين سنّت دير پاي الهي است که در احاديث معصومين (عليهم السلام) هم - چنانکه ذکر شد ـ مورد تأکيد مکرّر قرار گرفته است.

شيخ صدوق اوّلين باب هاي کتاب گرانقدر خود «کمال الدين و تمام النعمة» را، به بررسي نهانزيستيِ پيامبران (صلوات اللّه عليهم) مي پردازد:

اولين باب، درباره غيبت حضرت ادريس (سلام اللّه عليه) است، که در ضمن حديثي طولاني آمده است:

«ادريس در غاري از کوهي بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت و به روزه داري و عبادت پرداخت. مردم پس از خروج و اختفاي او، مدّت بيست سال به قحطسالي و بيچارگي مبتلا بودند، تا اينکه طي ماجرايي، حضرت ادريس در طلب آب و غذا از نهانگاه خويش بيرون مي آيد و مردم او را مي شناسند و طاغوت زمانش به خواري کشيده مي شود و او به ميان مردم باز مي گردد.» [4] .

دوّمين باب، با ذکر چهار حديث، درباره حضرت نوح (عليه السلام) است، که در سوّمين حديث آمده است:

امام صادق (عليه السلام) فرمود: «زماني که مرگ نوح (عليه السلام) نزديک شد، پيروان خويش را فرا خواند و به آنان گفت: بدانيد که پس از من، غيبتي خواهد بود که در طي آن طاغوتها به قدرت خواهند رسيد، و همانا خداي تعالي به قيام کننده اي از فرزندان من که نامش «هود» است، درامر شما گشايشي پديد خواهد آورد.» [5] .

سوّمين باب، درباره غيبت حضرت صالح (عليه السلام) است که در آن تنها يک حديث از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که طي آن فرمود:

«همانا صالح (عليه السلام) مدتي از ميان قوم خويش غائب بود، آن روز که تازه غيبت کرده بود عاقل مردي ميانسان، تنومند و زيبا اندام و با محاسني فراوان و گونه هايي مناسب وقامتي متناسب بود. امّا وقتي بسوي قومش بازگشت ـ در اثر کثرت ضعف و تغيير صورت ـ او را نشناختند و مردم درباره او سه دسته شدند.

همانا مثل قائم اهلبيت (عليهم السلام) همانند صالح (عليه السلام) است.» [6] .

چهارمين باب، درباره غيبت حضرت ابراهيم (عليه السلام) است و در ابتداي آن آمده است:

«امّا غيبت حضرت ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام) شباهت به غيبت قائم ما (صلوات اللّه عليه) دارد، بلکه عجيب تر از آن است زيرا خداوند عزوجلّ حتي در شکم مادر، اثر ابراهيم (عليه السلام) را مخفي گرداند و ولادتش را نيز پنهان داشت، تا زمان تقدير شده ظهور آن، فرا رسد

در اين باب طي دو حديث نسبتاً طولاني از دو نوع غيبت حضرت ابراهيم (عليه السلام) که طي سه مرحله انجام يافت سخن به ميان آمده است: يکي در هنگام ولادت و قبل از آن، ديگري در زماني که طاغوت مصر او را تبعيد کرد، و سوّمين مرحله آن زماني که براي عبرت گرفتن به تنهايي روانه سرزمينهاي دور و نزديک شد.» [7] .

پنجمين باب، درباره غيبت حضرت يوسف (عليه السلام) است که با نقل سه حديث، کيفيت غيبت حضرت يوسف (عليه السلام) و جنبه امتحان داشتن اين غيبت، براي حضرت يعقوب (عليه السلام) مطرح شده و نتيجه گرفته شده که حال شيعيان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خويش (سلام اللّه عليه)، همانند حال حضرت يعقوب (عليه السلام) است که مي گفت: «اي فرزندان من! برويد يوسف و برادرش را جستجو کنيد». [8] .

و حال ناآگاهان و معاندين در امر غيبت او همچون حال برادران يوسف است که مي گفتند: «بخدا سوگند! تو در همان گمراهي سابق خود هستي». [9] .

ششمين باب، درباره غيبت حضرت موسي (عليه السلام) است، در اولين حديث از قول پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آمده است که فرمود:

«پس از حضرت يوسف (عليه السلام) شدّت و غيبتي براي بني اسرائيل واقع شد که چهار صد سال طول کشيد، در حالي که آنان همگي منتظر قيام قائم يعني حضرت موسي (عليه السلام) بودند.» [10] .

در اين باب پنج حديث ذکر شده که طي آنها غيبت حضرت مهدي (عليه السلام) به غيبت حضرت موسي (عليه السلام) تشبيه شده است.

هفتمين باب، درباره غيبت اوصياي حضرت موسي (عليه السلام) تا روزگار حضرت مسيح (عليه السلام) است.

و در بابهاي بعدي نيز به اخباري در زمينه نهاني پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) و اولياء پرداخته شده است.

 

DGHFDG بازدید : 113 شنبه 17 مهر 1389 نظرات (0)

امام صادق عليه السلام فرمود صالح مدتي از ميان قوم خود غيبت کرد روزيکه غائب شد مردي

کامل، خوش اندام بود ريش انبوهي داشت و شکم خفته اي گونه هايش سبک بود در ميان مردان ميانه بالا و بهم پکيده بود و چون نزد قوم خود برگشت تغيير شکل داده بود و و او را نشناختند، قومش هنگام برگشت او سه دسته شده بودند

1 - منکران جدي که هرگز بر نميگذشتند

2 - اهل شک و ترديد

3 - اهل ايمان و يقين صالح بدعوت آن دسته اي که شک داشتند آغاز کرد و بان ها اظهار داشت که من صالح هستم او را تکذيب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند خدا از تو بيزار باد صالح به شکل تو نبود، فرمود سپس نزد منکران آمد سخن او را نشنيدند و بسخني از او دوري کردند سپس پيش دسته سوم رفت که اهل ايمان و يقين بودند و بان ها گفت من صالح هستم، گفتند يک خبري بما بگو که بفهميم تو صالح هستي چون ما شکي نداريم که خداي تعالي آفريننده است هر کس را بهر شکل که خواهد در مي آورد، ما در ميان خود نشانه هاي قائم را بهم خبر داديم و بررسي کرديم که وقتي آيد معلوم باشد و صحت آن بوسيله يک خبر آسماني بر ما محقق شود. صالح گفت من همان صالح هستم که شتر را براي شما آوردم، گفتند راست گفتي ما هم همين موضوع را بررسي ميکرديم آن شتر چه نشانه هائي داشت؟ گفت يکروز او آب را مينوشيد و يکروز شما، گفتند ما بخدا و آنچه از او آوردي ايمان داريم، اينجا استکه خدا مي فرمايد بدرستيکه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شد اهل يقين گفتند ما بدانچه فرستاده شده ايمان داريم و گفتند آنانکه خود را بزرگ شمردند يعني اهل شک و منکران ما بانکه شما ايمان آورديد کافر هستيم، گفتم آيا آنروز در ميان آن ها عالمي بصالح بود، فرمود خدا از آن عادل تر است که زمين را

بدون عالم گذارد که بخداي عز و جل رهبري کند، آن مردم بعد از خروج صالح فقط هفت روز در حال بلا تکليفي بسر بردند که امامي را نمي شناختند ولي بهمان دين خداي عز و جل که در دست داشتند عمل ميکردند و با هم متحد بودند و چون صالح (ع) ظاهر شد دور او جمع شدند و همانا مثل قائم عليه السلام مثل صالح است.

 

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 38
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 22
  • بازدید ماه : 26
  • بازدید سال : 31
  • بازدید کلی : 2,533